تحلیل های برگزیده
- مجتبی تهرانی
- فرارو
- عصر ایران
- عصر ایران
- تابناک
- مسیح مهاجری
- سید مرتضی نعمت زاده
- آفتاب
- منصورون
- علی مطهری
» بازدید دیروز: 118
» افراد آنلاین: 2
» بازدید کل: 418
عاشورا وپرسشها
عاشورا، چرخشگاهي مهم در تاريخ اسلام است. شيعه به پشتوانه عاشورا، توانست در قامت يک مذهب کامل و مردمي، پا به جهان اسلام بگذارد.
فرهنگ و آموزههاي عاشورايي، دستاويز جنبشهاي بسياري شد و سنتهاي فراواني نيز بر پايه عاشورا شکل گرفت. در عين حال، عاشورا پرسشهايي نيز در اذهان برانگيخت؛ از آن ميان:
1. چرا و چگونه و با چه انگيزههايي پنجاه سال پس از وفات پيامبر(ص) چنين جنايت هولناکي رخ داد؟ چگونه ممکن است مردمي که نماز ميخواندند، روزه ميگرفتند، حج ميگزاردند، قرآن را با بهترين الحان تلاوت ميکردند، در روز عاشورا خود را «جند الله» ميناميدند و بسياري از آنان سابقه جنگ در رکاب علي(ع) را داشتند، فرزند پيامبرشان را با آن قساوت کممانند(حتي در قياس با جنگهاي دوران جاهليت) بکشند؟ هنوز اصحاب پيامبر در ميان مردم بودند و بوسههاي پيامبر را بر دست و روي حسين در کودکي، براي مردم روايت ميکردند. با وجود اين، کسي در کشتن او ترديد نکرد. چرا؟ در کارنامه سيدالشهداء(ع) ده سال مدارا با معاويه وجود داشت و اگر يزيد نيز ايشان را مجبور به بيعت نميکرد، آن مدارا ادامه مييافت. اينکه ابن زياد چنان فاجعهاي آفريد، به ناداني و خوي قدرتپرستياش بازميگردد؛ اما پرسش اصلي اين است که چرا مردم(آن هم مردم کوفه که به دوستي با علي و همراهي با ايشان، خصوصا در جنگ جمل، شهره بودند) ابن زياد را در اين جنايت وحشتناک، همراهي کردند و دست او را براي هر جنايتي باز گذاشتند؟
پرسش بالا، متأسفانه پاسخهايي تلخ دارد:
بايد بپذيريم که دستکم تا محرم سال 61، دين جديد، نتوانسته بود جايگزين خوي جاهلي و رسم حاکمپرستي در ميان مردم شود. مردم، دين خود را تغيير داده بودند؛ ولي خوي قبيلگي خود را نه. بني اميه، بهخوبي به اين نکته آگاه بود و ميدانست که براي بازگشت به حکومت، نيازي به نفي دين و اخلاق ندارد و دعوي مسلماني کافي است؛ پس از آن ميتوان به هر جنايتي دست زد، و ميتوان اين مردم را به جايي رساند که - به قول امام سجاد(ع) - قربتاً الي الله سر فرزند پيامبرشان را گوش تا گوش ببرند و سپس به شکرانه اين فتح، مسجدي باشکوه در شهرشان بنا کنند. بهواقع دستگاه تبليغاتي شام توانسته بود چنان صحنهاي بيارايد که در آن، حاکمان قدرتپرست، نقش رهبران و منجيان دين خدا را بازي کنند؛ تا آنجا که حتي پيشنهاد انساني امام حسين(ع) را که فرمود از من بيعت نخواهيد تا به مدينه بازگردم، نپذيرفتند و جهاد را با او بر خود واجب شمردند!
2. پرسش ديگر اين است که اگر عدهاي(مانند بني اميه) توانستهاند اصل دين را مسخ کنند و در کالبد آن خوي جاهلي بدمند و به مدد آن، بر گرده مردم سوار شوند، چرا با عاشورا نتوانند همين کار را بکنند؟ از اسلام محمدي تا اسلام اموي، کمتر از 50 سال طول کشيد؛ آيا از تبديل عاشوراي حسيني به عاشوراي اموي نيز طي چندين قرن، نبايد هراس داشت؟ آيا اخلاف بني اميه، نميتوانند با عاشورا همان کار را بکنند که اسلافشان با اصل دين کردند؟ اگر خوي اموي توانست اسلام را در عرض پنجاه سال، به سلطنت تبديل کند، آيا نميتواند در چند قرن، بر سر عاشورا نيز بلايي بياورد که در جاي و جايگاه خود نباشد؟
از زبان استاد مطهري بشنويم:
«هدف اين حادثه و هدف دستور عزاداري امام حسين بهکلي از بين رفته. براي مرثيهخوانها حالت حرفه و کسب پيدا کرده و براي بعضي مردم جنبه سرگرمي و تئاتر و تفريح و براي بعضي ديگر صرفاً جنبه کارگشايي دارد، [براي] بعضي هم حالت يک عادت و رقابت بر سر آن دارد، براي بعضي وسيله استفادههاي اجتماعي و سياسي است. هم فلسفه و روح قيام سيدالشهداء(ع) تحريف شده و به جاي اينکه مقصد و روح نهضت آن حضرت را از کلمات خودش به دست آورند، آن را کفاره گناهان امت فرض کردهاند... و هم فلسفه عزاداري که زنده نگه داشتن مکتب حسيني است، دچار تحريف شده است و اساساً براي حسين، اين مردم، مکتب و مقصدي نميشناسند.» (يادداشتهاي استاد مطهري، ج2، ص80)
*رضا بابايي