» بازدید امروز: 247
» بازدید دیروز: 159
» افراد آنلاین: 3
» بازدید کل: 1459

یاد شهید موسوی دامغانی را گرامی بداریم

سيد ابوالقاسم موسوى دامغانى در سال 1323ه.ش در روستاى حسن آباد از توابع دامغان در خانواده  مذهبى و شيفته اهل بيت(ع) متولد شد.(1)ایشان با گروه منصورون ارتباط فعال داشت و علی جهان ارااز دام پلیس نجات داد وبرخی از سلاحهای منصورون را نگهداری میکرد ومنزلش محل امن مبارزین منصورون در حوادث بود

سيد از كودكى طبعى بلند و همتى والا و علاقه‏اى شديد به فراگيرى علوم اسلامى داشت، بدين جهت، پس از گذراندن دوران ابتدايى تحصيل در حسن آباد، در سال 1337ه.ش و در حالى كه بيش از 14سال نداشت، به دامغان آمد و در يكى از مدارس علميه آن شهر، مشغول تحصيل شد.(5)

عزيمت به قم:

سيد ابوالقاسم در سال 1341ه.ش براى ادامه تحصيل عازم قم شد، و در مدرسه حجتيه، ساكن گرديد. در همين سال لباس مقدس روحانيت به تن كرد و سفرهاى تبليغى‏اش را آغاز نمود. او سعى داشت به مناطقى سفر كند كه كمتر كسى بدانجا مى‏رود. لذا با دوچرخه به روستاهايى مى‏رفت كه حتى از جاده نيز محروم بودند. وى از ابتداى ورود به شهر مقدس قم، شيفته امام خمينى (ره)گشت تا آنجا كه مرتب بهبيت ايشان رفت و آمد مى‏كرد و اكثر شبها به نماز جماعت آن حضرت حاضر مى‏شد.(6)

اساتيد:

سيد ابوالقاسم موسوى در طول ايام تحصيل از محضر اساتيد و علماى بزرگوارى بهره ‏مند گرديد كه اسامى بعضى از آنها چنين است:

-1شهيد غلامرضا سلطانى

وى در سال 1322ه.ش در بخش اشتهارد از توابع شهرستان كرج متولد شد. پس از پايان دوره متوسطه وارد حوزه علميه گرديد و به درجه اجتهاد نائل آمد. او قبل از پيروزى انقلاب اسلامى، با تحصيل و تدريس در حوزه علميه قم، تبليغ و ارشاد مردم و تأليف چند جلد كتاب، خدمت ارزنده‏اى به اسلام و مسلمين نمود، و پس از پيروزى انقلاب در سمت حاكم شرع دادگاه انقلاب اسلامى كرج و امامت جمعه اشتهارد و نمايندگى مردم كرج در مجلس شوراى اسلامى، مشغول به خدمت گرديد و عاقبت در تاريخ 1364/12/1با حمله ددمنشانه دو جنگنده رژيم بعث عراق به هواپيماى مسافربرى حامل وى و شاگردش شهيد موسوى و پيش از چهل تن از بهترين ياران امام و انقلاب، در نزدكى اهواز، به فيض شهادت رسيد.(7)

-2آيت اللّه مرحوم حاج شيخ مرتضى حائرى يزدى

-3آيت اللّه حسين وحيدخراسانى

-4آيت اللّه حاج شيخ اسماعيل صالحى مازندرانى

-5آيت اللّه حاج شيخ على مشكينى

-6آيت اللّه ابوالقاسم خزعلى

-7آيت اللّه شيخ يحيى انصارى شيرازى

-8حجت الاسلام محى الدين فاضل هرندى

مبارزات:

ابوالقاسم از همان ابتداى ورود به قم، در جريان 15خرداد 42و شروع نهضت پيروزمند امام خمينى (ره)قرار گرفت. خود در اين باره چنين مى‏گويد: «امام به مناسبت وفات حضرت فاطمه (س)مجلس سوگوارى تشكيل داده، در منزل خويش مجلس عزا برپا مى‏داشت. روزى سخن از قرارداد ننگين كاپيتولاسيون به ميان آمد و امام در جمع مردمى كه از قم و برخى از شهرهاى ديگر بودند، سخنان مهمى بر عليه نظام و سياستهاى غربى حكومت ايراد كردند، هفت روز بعد در قم حكومت نظامى اعلام شد، و امام را به تهران بردند، من از آن تاريخ فعاليتهاى سياسى خود را در كنار تحصيل و درس آغاز كردم.»(8)

پس از تبعيد امام (ره)مرحوم شهيد موسوى همراه افرادى چون شهيد محمد منتظرى شبها در حرم حضرت معصومه (س)در مسجد بالاسر براى سلامتى و رهايى حضرت امام خمينى(ره)دعاى توسل مى‏خواندند.(9)

در زمان طاغوت با تهيه دستگاه تايپ و استنسيل، اعلاميه‏ هاى امام را كه از نجف به ايران مى‏آمد، تكثير مى‏كرد و با ماشين فولكس خود مخفيانه در شهرهاى مختلف پخش مى‏نمود. او در شهرها و روستاهاى زيادى با سخنراني هاى گرم و افشاگرانه مردم را بيدار و با اهداف امام خمينى (ره)آشنا مى‏ساخت. در اين راه بارها دستگير و به زندان افتاد و مورد بازجويى و شكنجه قرار گرفت. از جمله يك بار به همراه شهيد محمد منتظرى و آيت اللّه حاج شيخ احمد جنّتى در زندان قزل قلعه در بند شد. امّا هرگز در راهى كه انتخاب كرده بود، سستى به خود راه نداد. وى در آن دوران براى تهيه تسليحات براى مبارزه مسلّحانه نيز اقدام كرد و چند قبضه، سلاح گرم تهيه نمود و در شهر قائم در منزل پدرش مخفى ساخت. و گاهى به برادرانش اظهار مى‏داشت كه چه موقع خواهد رسيد كه از اين اسلحه‏ ها بر ضد حاكمان جوراستفاده كنيم؟! در سال 56 و 57ه.ش و ايام اوجگيرى انقلاب يكى از پيشتازان مبارزه و شركت درراهمپيمايي هاى قم بود، و اگر كسى مجروح مى‏شد، او با ماشين آنها را از صحنه درگيرى خارج و به مراكز درمانى مى‏رساند، و لذا بارها با لباس خونين به منزل خويش مى‏رفت.(10)

در يكى از راهپيمايي ها كه طلاب و علما و ديگر اقشار مردم به سوى منزل آيت اللّه حسين نورى همدانى در حركت بودند، مقابل مزار شيخان كه رسيدند، مزدوران رژيم، به سوى مردم تيراندازى كردند، و عده‏اى شهيد و مجروح شدند. در آن گير و دار كه هر كسى براى نجات جان خود مى‏كوشيد، شهيد موسوى، مجروحين را جمع آورى و به بيمارستان كامكار مى‏رسانيد و در راه نجات آنها تلاش مى‏كرد.محمدى يكى از اعضاء ساواك قم، در مقابل بيمارستان كامكار از شهيد موسوى مى‏پرسد؛ ديشب در مسجد بالاسر حضرت معصومه (س)چه كسى اعلاميه پخش مى‏كرد؟ اگر به اين سؤال جواب بدهى به تو مى‏گويم امروز چند نفر شهيد شده ‏اندسيد ابوالقاسم موسوى جواب مى‏دهد: ديشب من اعلاميه پخش مى‏كردم. او نيز مى‏گويدامروز 7نفر شهيد شدند. مبارزات و راهپيمايي ها هر روز و هر شب ادامه داشت تا اينكه پايه‏هاى رژيم ستمشاهى پهلوى، يكى پس از ديگرى فرو ريخت و نهضت امام (ره)به پيروزى نزديك گرديدامام خمينى (ره)اعلام كرد به ايران مى‏آيد، شهيد موسوى نيز يكى از اعضاء هيئتاستقبال از امام بود. روز / 12بهمن / 57 امام وارد ايران شد و تا 22بهمن كه انقلاب شكوهمند اسلامى ايران به پيروزى رسيد، در مدرسه علوى مستقر بود. شهيد موسوى نيز در آنجا در خدمت امام و انقلاب به فعاليت مشغول بود.(11)

پس از پيروزى انقلاب:

با پشت سر گذاردن دوران ظلمت و تاريكى و طلوع پيروزى، ياران امام كه همه رنجها و ستم‏هاى ظالمان را با تمام وجود لمس كرده بودند، براى حفظ دستاوردهاى انقلاب، باز هم با پذيرش مسؤوليت‏هاى سنگين دين خويش را به اسلام و انقلاب ادا كردند. شهيد موسوى نيز در مسؤوليتهاى گوناگون، به ادامه خدمت پرداخت كه اهم آنها از اين قرار است:

-1كنترل پادگان لويزان(ستاد نيروى زمينى)

-2فعاليت و راه اندازى كميته انقلاب اسلامى دامغان در سال 1358ه.ش.

-3تأسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامى دامغان، همراه با ديگر ياران.

-4تشكيل دادگاه انقلاب دامغان.

-5حاكم شرع دادسراى انقلاب اسلامى و محاكمه بعضى از مفسدين و اشرار.

-6خدمت در جهاد سازندگى دامغان.

-7نماينده امام (ره)در هيأت هفت نفره احياء و واگذارى زمين استان سمنان.

-8نماينده امام (ره)و امام جمعه رامهرمز از سال 60 تا 1363ه.ش.

-9نماينده مردم رامهرمز در مجلس شوراى اسلامى، در دوره دوم مجلس. (12)

ويژگيهاى اخلاقى

شهيد سيد ابوالقاسم موسوى، روحانى مبارز، زجر كشيده، دلسوخته انقلاب و محرومين، تلاشگر خستگى‏ناپذير، عاشق امام (ره)و ولايت بود. از نظر اخلاقى نيز، ويژگيهاى داشت كه در اين مختصر نمى‏گنجد، به عنوان نمونه بعضى از صفات برجسته‏اش را متذكر مى‏شويم.

مطيع خدا و اولياء معصومين

او در راه اطاعت از خداوند متعال همه سختى‏ها را با آغوش باز پذيرا بود. آنچه را موجب رضاى خدا، و وظيفه الهى خويش مى‏ديد، عمل مى‏كرد و لحظه‏اى به فكر خود و موقعيت اجتماعى‏اش نبود. در همه كارها به خدا توكل مى‏كرد و تنها به او اميد داشت.(13)

پيشگام در كارهاى نيك

پيشى گرفتن درنيكوكارى جزء سرشتش بود، هر كجا احساس مى‏كرد، كمكى از دستش ساختهاست، از همه زودتر اقدام مى‏كرد. در دوران آغازين طلبگى‏اش در دامغان آيت اللّه دامغانى در نظر داشت مسجدى بنا كند، در جلسه‏اى كه مردم حضور داشتند، مطلب را با آنان در ميان گذاشت و از آنهادرخواست كمك كرد. سيد ابوالقاسم در آن مجلس حاضر بود، زودتر از همه با صداى بلند گفت: « من دهتومان و ده روز هم كار مى‏كنم.» مرحوم آيت اللّه دامغانى دست سيد ابوالقاسم را بلند مى‏كند و مي گويد: « مردم از اين پس نيكوكارى را بياموزيد. (14) شهيد موسوى، استراحت را براى ديگران مى‏خواست و خود را براى آسايش مردم به زحمت مى‏انداخت. زمانى بر اثر خرابى قناتهاى روستاى حسن آباد مردم دچار كم آبى شدند. اين روحانى فداكار، وارد كار شد و با رجوع به ريش سفيدان و كمك پدر بزرگوارش با تلاش چند ماهه، قناتها را لاى روبى و آباد كرد و مردم را از كمبود آب نجات بخشيد.

مهربانى و كمك به محرومين

آقاى فراتى مى‏گويد: يكى از خصوصيات بارز شهيد موسوى اين بود كه با مردم گرم و صميمى برخورد مى‏كرد. يك بار، روبروى مدرسه خان با من دست داد و همين طور با هم صحبت مى‏كرديم و مى‏رفتيم. تا مدرسه فيضيه دست مرا رها نكرد، هنوز گرمى محبت‏ آميز دستش را در دستم احساس مى‏كنم. كسى را نمى‏يابى كه با او آشنا باشد و محبتش را در دل نداشته باشد.(15) بدين سبب كمك به ديگران به ويژه محرومين، را از وظايف خود مى‏دانست و بخش مهمى از زندگى او را تشكيل مى‏داد. در ايّامى كه امام جمعه رامهرمز بود، از تهران و علماى قم كمك مالى مى‏گرفت و براى خانواده‏ هاى محروم لباس و مواد غذايى تهيه مى‏كرد و به منازل آنها مى‏برد. سيد محمدسجادى؛ يكى از طلاب دامغانى كه بنا به دعوت آن شهيد مدتى در حوزه علميه آيت اللّه بهبهانى رامهرمز تدريس ميكرد، مى‏گويد: هيچ كس حق نداشت مانع ورود مراجعه كنندگان شود و آنقدر مراجعين را به حضور مى‏پذيرفت كه ضعف بر ايشان غالب مى‏شد ومردم رسيدگى به مسايل خود را به وقت ديگرى مى‏گذاشتند. در اوايل جنگ تحميلى عراق، حدود پنجاه هزار آواره جنگى در رامهرمز اسكان داده بودند، كه 25000نفر داخل شهر و 25000نفر در چادرهاى بيرون شهر ساكن بودند. شهيد موسوى تمام كارهاى آنها را رسيدگى مى‏كرد. حتى دعواهاى خانوادگى آنها را حل و فصل مى‏نمود. در سنگر مجلس شوراى اسلامى نيز در طرح‏ها و لوايح با جديت مدافع پابرهنگانبود. (16)

تبليغ و ارشاد

براى نصيحت و موعظه و تبليغ اسلام ارزش خاصى قائل بود. سخنرانيها و خطابه‏ هايش قبل از انقلاب شيوا و جذّاب افشاگر جنايات ظالمين و بيانگر حق و حقيقت بود. بارها از طرف مأمورين رژيم به اداره آگاهى برده شد و از او خواستند كه تعهد بسپارد تا در منبرهايش بحث سياسى نكند، اما او نپذيرفت، و آنچه را وظيفه مى‏دانست، بيان مى‏كرد مدتى از منبر و سخنرانى ممنوع شد؛ ليكن در بين مردم و پائين منبر حقايق را بيان مى‏كرد. او شيفته هدايت جوانان بود، در سالهاى 1348تا 1356ه.ش در تهران (شميران) به همراهى شهيد سيد حسن شاهچراغى و جمعى از دوستان روحانى براى جوانان و نوجوانان برنامه‏هاى تابستانى داشتند. صدها جوان و نوجوان را در مساجد، جمع مى‏كردند و كلاسهاى اعتقادى و سياسى برپا مى‏نمودند، گاهى، عوامل رژيم، با آن برخورد مى‏كردند و كلاسها را تعطيل مى‏نمودند. وى مدت ده سال همه هفته پنج شنبه و جمعه از قم به تهران مى‏آمد و جلسات مختلفى را اداره مى‏كرد. و اين را براى خود وظيفه مى‏دانست. (17)

حفظ بيت المال و بى‏اعتنايى به دنيا

يكى ديگر از ويژگيهاى شهيد موسوى، بى‏توجهى به دنيا و زخارف آن بود. پشت پا زدن به خواسته‏ هاى نفسانى يكى از نمونه ‏هاى آشكار آن استدر تمام طول زندگى در منزلى كه زمين آن هم وقف بود، به سر مى‏برد. وقتى هم كه پيشنهاد تعويض آن را به او دادند، نپذيرفت. برادرش آقا سيد جعفر مى‏گويد: ايامى كه امام جمعه رامهرمز بود، اموال زيادى از بيت المال در اختيارش بود، گاهى مى‏ديد كه كيسه ‏هاى مملو از پول در خانه دارد. با اين حال به من مى‏گفت: مقدارى پول دارى به من قرض بدهى...؟ او مصمم بود كه از اموال بيت المال در مصارف شخصى هيچ استفاده نكند.

عشق به امام و ياران او

امام (ره)را مقتدا و مراد خويش مى‏دانست و در هر حال حتى زير شكنجه‏ هاى ساواك اين علاقه را كتمان نمى‏كرد. گاهى براى دستيابى به نوار سخنان ايشان در زمان طاغوت، فرسنگها راه مى‏رفت وزحمتها و خطرهاى فراوانى را به جان مى‏خريد. علاقه شديدى به شهيد سيد محمد بهشتى و ياران او داشت، بعد از حادثه 7تير 1360ه.ش در تشييع جنازه آن شهيدان بزرگوار، با پاى پياده تا بهشت زهرا آمد به گونه ‏اى كه تمام كف پاهايش تاول زده بود.(18)

تهجد و عبادت

وى در عبادت و شب زنده دارى و دقت در اقامه نماز اول وقت ممتاز بود. بعد از اينكه به اهميت نماز اول وقت واقف گرديد، براى اينكه مبادا از اين امر مهم غافل شود، با خدا عهد كرده بود، اگر نمازش از اوّل وقت تأخير بيفتد، صد تومان، صدقه بدهد. (19)

شيفته شهادت

در خطبه‏ هاى نماز جمعه رامهرمز جوانان را براى رفتن به جبهه دعوت مى‏كرد. خود نيز در جبهه حضور فعّال داشت و عاشق شهادت بود. بارها مى‏گفت: عده زيادى را به جهاد فرستاده‏ام و به مقام رفيع شهادت رسيده ‏اند، ليكن خودم هنوز به اين مقام نائل نشده ‏ام. در بعضى مواقع، با اصرار از خداوند متعال شهادت را مى‏طلبيد.(20) برادرش سيد جعفر مى‏گويد: شب جمعه ‏اى به همراه خانواده در منزلشان (نزديك مجلس شوراى اسلامى)بوديم، سيد ابوالقاسم مشغول خواندن دعاى كميل بود، در بين دعا، در حالى كه شديدا منقلب شده بود و اشك مى‏ريخت، خطاب به دوستانش كه شهيد شده بودند، اين كلمات را بر زبان جارى مى‏كرد: شما با تشويق من به جبهه رفتيد و به فيض شهادت رسيديد، امّا من، هنوز مانده‏امسپس يكى يكى را نام مى‏برد و مى‏گفت شما آن بالا مرا نيز صدا بزنيد و به شدتمى‏گريست و مى‏گفت: شما كجا و من كجا؟!

پرواز در پرواز

سيد ابوالقاسم، روز اوّل اسفند 1364با پنجاه تن از شخصيتهاى مملكتى و روحانيان و ياوران انقلاب، كه در ميان آنان حجت الاسلام شهيد حاج شيخ فضل اللّه محلاتى نماينده امام (ره)در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و هفت تن ديگر از نمايندگان مجلس شوراى اسلامى، و چند تن از قضات دادگسترى وجود داشتند، در حالى كه توسط هواپيماى مسافربرى متعلق به شركت آسمان عازم جبهه‏ هاى اهواز بودند، در نزديكى اهواز از سوى دو فرزند جنگنده متجاوز عراقى مورد حمله قرار گرفتند و در منطقه ويسى در 25كيلومترى شمال اهواز با سقوط هواپيمايشان به شهادت رسيدند.

آرى شهيد موسوى با همين هواپيما پرواز كرد، اما نه تنها پرواز در آسمان زمين كه، پرواز به سوى كوى دوست و ملكوت اعلى، و پرواز به سوى آسمان قدس ربوبى.

عاشق سوخته جان را چو بر بال شكست          بال جان واشد و تا منزل جانان پر زد

از آن‏جا كه اين گروه عازم جبهه‏ هاى نبرد حق عليه باطل بودند و در جمع آنان تعداد زيادى از علما و روحانيون به درجه رفيع شهادت نائل آمدند، اين روز به عنوان «روز روحانيت و دفاع مقدس» نامگذارى گرديدحضرت امام خمينى (ره)در پيامى كه به روحانيت صادر كردند، درباره حضور گسترده و مستمر روحانيت در ميادين نبرد با كفر و شرك و نفاق چنين فرمود:

» ...خدا را سپاس مى‏گذاريم كه از ديوارهاى فيضيه گرفته تا سلولهاى مخوف و انفرادى رژيم شاه، و از كوچه و خيابان تا مسجد و محراب، امامت جمعه و جماعات، و از دفاتر كار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبهه‏ ها و ميادين مين، خون پاك شهداى حوزه و روحانيت افق فقاهت را گلگون كرده است.» (21)

از سوى امام خمينى (ره)در تاريخ سوم اسفند 1364به همين مناسبت پيامى ديگر صادر شد كه در آن چنين آمده است:

بسم اللّه الرحمن الرحيم

جنايتكاران عفلقى كه در جنگ جبهه‏ ها و به ويژه جبهه « فاو» خود را عاجز مى‏بينند و سراسيمه به هر درى مى‏زنند و براى نجات خود به هر حشيشى متوسل مى‏شوند، به جنايت مفتضحانه ديگرى دست زدند كه آبروى نداشته آنان را در مجامع جهان آزاد بر باد داد و آن فاجعه هوايى اخير بود كه جمع كثيرى از هموطنان عزيز ما را به شهادت رساندند.

... اميد آن است كه ولى نعم، اين ميهمانان را كه به سوى او مى‏روند، از محضر خود كامياب فرمايد... و به اين عزيزانى كه در اين جنايت هوايى به سوى او پرواز كرده‏اند، اجازه ورود به محفل خاص خود دهد...» (22)

وصيت نامه

سيد جعفر مى‏گويد: در همان روز شهادت و در هواپيما وصيتنامه‏اش را نوشته است و تا لحظه شهادت مشغول نوشتن بوده و شايد در نظر داشته چند جمله ديگر بنويسد، كه با حمله به هواپيما و سقوط آن، جانش به ملكوت اعلى پر مى‏كشد. چون كه تاريخ نوشتن وصيتنامه همان اول اسفند مى‏باشد و هنوز ناتمام مى‏باشدنسخه اصلى وصيت نامه شهيد موسوى كه به خون مطهرش رنگين شده است در منزل نگهدارى مى‏شود. او در اين وصيت نامه، توصيه‏هاى زيادى نسبت به مردم، و خانواده و فرزندانش دارد كه گوشه‏ هايى از آن چنين است:

بسم اللّه الرّحمن الرحيم

الّذين آمنوا و جاهدوا و جاهدوا فى سبيل اللّه باموالهم و انفسهم اعظم درجة عند اللّه و اولئك هم الفائزون. التوبه:20

خداوند متعال توفيق نصيب فرمود به همراه جمعى از روحانيون معظم و نمايندگان محترم روانه جبهه‏ ها كعبه دلهاى عاشقان خدا و ايثار و شهادت بشويم...

اميد است كه اگر خداوند لايق ديد و شايسته ورود به بارگاه ربوبى يافت و به محفل عباد صالح و شهداء و صديقين اجازه ورود فرمود اين وصيت به عنوان آخرين كلماتى كه از زبان دل بر مى‏خيزد، براى فرزندانم و همسرم و والدين گرامم و اخوان ارجمند و همشيره مهربانم و وابستگان محترم و دوستان عزيز و همشهريان و همكاران و موكلين محترم و مردم شهيد پرور و رشيد كشور و همه خدمتگزاران فداكار به يادگار بماند.

با اعتقاد به يگانگى خداى لايزال و قادر متعال، عليم و حكيم و مدبر امور و فعال ما يشاء، و رسالت انبياء عظام الهى، بالاخص خاتم انبياء پيامبر بزرگ اسلام (ص)و امامت دوازده امام معصوم(ع) و ولايت فقيه و اعتقاد به حقانيت و مرگ و سؤال در قبر و حساب و كتاب و ميزان و صراط و بهشت و جهنم و اميد به رحمت و غفران الهى وصيت خودم را آغاز مى‏كنم: پدر بزرگوارم شما زحمت فراوان كشيديد و هنوز هم فراوان تحمل مى‏كنيد. من از محبت و زحمات شما نتوانستم حق‏شناسى كنم و حق شما را نتوانستم رعايت نمايم و همچنين حقوق مادر سخت مهربانم. اولا حلالم كنيد و ثانيا اگر خدا مرا لايق شهادت ديد در عزايم جدّا صبر كنيد كه خدا با صابران است...

فرزندان عزيزم، نور چشمانم... اميد است خودتان با تمسك به قرآن كريم و تأسى به اهل بيت و تبعيت از اسلام و تعليمات آن كه دين انسان سازى و مكتب رشد و تعالى روحى و تكامل معنوى است، و قادر است انسانهايى همچون پيامبر اكرم (ص)و اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا و خديجه كبرى و ائمه هدى (ع) و امام امت، رهبر بزرگمان، و بزرگانى همچون شهداى محراب و شهيد مظلوم بهشتى عزيز و آيت اللّه بزرگوار مطهرى و ديگر بزرگان را پرورش دهد. اميد است شما بتوانيد قصور مرا جبران كنيد و با الهام گرفتن از آيات كتاب خدا و رهنمودهاى اولياء خدا و مراقبت از خويش و پرهيز از هواى نفس و تهذيب اخلاق و تزكيه نفس، محبوب فدا و رهرو راه انبياء و ائمه طاهرين بشويد. و مايه عزت اسلام و فخر امام زمان روشنى چشم ما باشيد...» (23)

محل دفن

بدن پاك و مطهر شهيد سيدابوالقاسم موسوى دامغانى در ايوان شرقى پائين مسجد طباطبائى ورودى مسجد بالاسر حضرت معصومه (س)در كنار تربت شهيد حاج شيخ فضل اللّه محلاتى به خاك سپرده شده است و در ذيل سنگ قبر شهيد محلاتى، اين جملات را مى‏خوانيم:

«حجت الاسلام سيد ابوالقاسم موسوى دامغانى كه در روز اول اسفند 1364در فاجعه هوايى به دست مزدوران بعثى به شهادت رسيد.»

روحش شاد و راهش مستدام باد

   
   
 

شهدای منصورون

شهیدغلامحسین صفاتی دزفولی
شهیدکریم رفیعی
شهید سید علی جهان آرا
شهید مهدی هنردار
شهید عزیز صفری
شهید سید نورالدین صفدری
شهید شیخ عبدالحسین سبحانی
شهید حسن هرمزی
شهید اسماعیل دقایقی
شهید سید محمدعلی جهان آرا