تحلیل های برگزیده
- مجتبی تهرانی
- فرارو
- عصر ایران
- عصر ایران
- تابناک
- مسیح مهاجری
- سید مرتضی نعمت زاده
- آفتاب
- منصورون
- علی مطهری
» بازدید دیروز: 17
» افراد آنلاین: 1
» بازدید کل: 5854
چگونگی شهادت صفاتی و هرمزی
در بهمن ماه سال 1355، محل استقرار غلامحسین صفاتی و مهدی هنردار و حسن هرمزی، در اصفهان لو رفت و در محاصره نیروهای ساواک و شهربانی قرار گرفت . در 6 بهمن سال 1355 با درگیری مسلحانهای که به خیابانها کشیده شد، غلامحسین صفاتی و حسن هرمزی به شهادت رسیدند
در بهمن ماه سال 1355، محل استقرار غلامحسین صفاتی و مهدی هنردار و حسن هرمزی، در اصفهان لو رفت و در محاصره نیروهای ساواک و شهربانی قرار گرفت . در 6 بهمن سال 1355 با درگیری مسلحانهای که به خیابانها کشیده شد، غلامحسین صفاتی و حسن هرمزی به شهادت رسیدند(1) و مهدی هنردار زخمی و دستگیر شد که پس از تحمل شکنجههای سخت به شهادت رسید. در این یورش، دو تن از اعضا توانستند به طور معجزهآسایی موفق به فرار شوند. غلامرضا بصیرزاده، این واقعه را چنین روایت میکند: «حالا که مسلح شده بودیم در سال 1355، به ما چند ضربهی سنگین وارد شد و البته ما دیگر مسلح بودیم، ولی رژیم به شدت دنبال ما بود. که میدانست یک گروهی هست، این اسامیشان است این مشخصاتشان است و این عکسهاشان و خانههای ما را تحت فشار گذاشته بودند که اینها را ازشان اطلاعی دارید، ندارید، چرا ندارید، اگر تماسی گرفتند، بما خبر بدهید. در دورانی که داریم آماده میشویم و تکمیل کادرها که تو همین اثنا ما مرتب ضربه میخوردیم. مثلاً تا میخواستیم کادر نظامی را طراحی بکنیم، آماده بکنیم برای عملیات، یک ضربه به ما وارد میشد و مثلاً تیممان ناقص میشد و مشکلاتی برایمان فراهم میشد. ما به دلیل اینکه تهران خیلی پلیس بود و پلیس هم بسیار آبدیده، از نظر شناسایی و عکسهایمان دست پلیس بود.از این نظر ما شهرستانها را انتخاب میکردیم بتهران میآمدیم، قرار داشتیم، کارهایی انجام میدادیم، منتهی پایگاههای اصلیمان در اصفهان ، قم ، کاشان و شهرهای اطراف، یزد و اراک قرار دادیم خوزستان هم، به دلیل اینکه خوزستانی بودیم، آنجا هم نمیرفتیم چون ما را میشناختند. تا اینکه اتفاق دیگری افتاد. صفاتی [و چند نفراز برادرها] میآیند در اطراف اصفهان یک خانهای را میگیرند؛ یک حصنی را به عنوان کوچک خان، میرزا کوچک خان جنگلی اسم میگذارند. ما حصنها را هم هر کدام اسمی میگذاشتیم که توی گزارشها، مشخص باشد. اتفاقا ً یک اتفاقی در آنجا افتاده بود، یک سرقتی در اطراف آنجا، و یک قتلی هم صورت گرفته بود، مردم آنجا خیلی حساس شده بودند. اینها که میروند آنجا، خلاصه حساس میشوند و هر کاری هم که مىکنند، برادرها که عادیسازی بکنند، آنها تصور میکنند که اینها هم از آن نوع باشند، خلاصه آنجا درگیر میشوند و آنها به پلیس خبر میدهند و اینها در محاصره قرار میگیرند و درگیری شدید میشود و مهدی هنردار و صفاتی در آنجا به شهادت میرسند. حسن هرمزی و یکی از دیگر از برادرها که البته همراهشان علی جهانآرا هم آنجا بوده که علی جهانآرا از آن واقعه فرار میکند، ولی حسن هرمزی در حصنی که بوده به شهادت میرسد بر اثر تیراندازیهای متقابل در اصفهان، حسن هرمزی سوخته بود، به دلیل اینکه اینها مدارک را همه را در خانه آتش میزنند و خودشان هم دودآلود میشوند این عکسها حالت دودآلود دارد که همان موقع گرفتند، چون در درگیری ، یکی از برادرها بوده با ایشان توی خانه و فرار میکند از یکی از درها، از روی دیوار فرار میکند و این تمام این مساله را گزارش کرده و گزارش هم هست. برادرمان فکر کنم، غلامعلی رشید بوده که فرار کرده یا حمید صفری.»(2) محمدباقر ذوالقدر، ضربهی حصن اصفهان و وقایع آن را چنین شرح میدهد : « بهمن 1355، حصنی که در اصفهان بود که در یکی از روستاهای نزدیک اصفهان در جادهی خمینی شهر، روستای جعن پایین، جعن بالا داریم و جعن پایین، یکی از روستاهای نزدیک شهر بود. حصنی را آنجا اجاره کرده بودند. چون آنجا منطقهی جنگلی بود و باغات زیاد داشت. به عنوان حصن کوچک خان، میرزا کوچک خان جنگلی اسماش بود یا حصن جنگلی گاهی به آن میگفتند. به این عنوان آنجا را اجاره میکنند. ماهی 250 تومان، 250 تا تک تومانی، یک خانهی دربست منتها چون رفت و آمد به آنجا کم داشتند. مردم مشکوک شده بودند که چه طور اینها خانه اجاره کردند، ولی نمیآیند؟ آنجا مردم همه ، همدیگر را میشناختند. یک روز که شهید صفاتی آنجا میآید با یک ماشین پیکان، ماشین را پارک میکند به داخل حصن میرود، میخواسته است برود سر قراری، لباساش را عوض میکند، مردم که مشکوک شده بودند به رفتار این خانه و عناصریکه رفت و آمد میکند، همه هم جوان ، چند روز قبل هم آنجا اتفاقاتی افتاده بود. دزدی شده بود ظاهراً در یک خانه زنی را سر بریده بودند و طلاهایش را برده بودند. مردم حساس شده بودند. میبینند کسی آمد ماشین را با فاصله در خانه گذاشت و رفت در این خانه لباساش را عوض کرد بیرون آمد مشکوک میشوند. مشکوک به دزدی هم میشوند. همین [امر] موجب میشود که اوضاع به هم بریزد که شما چه کسی هستی؟ کجا هستی؟ این ماشین دزدی است؟ ایشان برای اینکه اثبات بکند ماشین دزدی نیست، میگوید این سوئیچ ماشین. ماشین مال من است. مدارکش هم داخل خانه است. میگویید نه، صبر کنید بروم مدارک را بیاورم . متاسفانه ظاهراً ماشین مدرک نداشته است. داخل خانه میآید و دو، سه تا از برادرها آنجا بودند شهید هرمزی، شهید هنردار و خود شهید علی جهانآرا، آنجا تصمیم میگیرند مدارک را آتش بزنند. بعد فکر میکنند اگر آتش بزنند ممکن است اینها بیشتر مشکوک شوند یکی از اینها مدارک را میریزد در کیفی و حوله هم میاندازد رویش،. به عنوان اینکه میخواهم بروم حمام از خانه بیرون میرود. چون مشکوک بودند کسی دنبال او راه میافتد که میرود حمام یا نه؟ میبیند نرفت حمام. جای دیگر رفت. میروند یقهاش را میگیرند، دوباره او را به آنجا برمیگردانند. همین موجب میشود که یک درگیری آغاز شود. در این مدت هم دیگر پلیس آمده بود. از قبل هم ظاهراً ساواک حساس بود روی آنجا. اینها از خانه بیرون میآیند جلوی یک وانت را میگیرند. سوار وانت میشوند. مردم دنبال آنها راه میافتند و بساطی بود! در حقیقت مردم اینها را - به معنایی - میتوان گفت دستگیر میکنند. در این مدت هم پلیس میآید و شهید صفاتی در همین ماجرا که روز ظاهراً 6 بهمن است در سال 1355، در درگیری شهید میشود. ظاهراً درگیری به خیابانهای اصلی شهر، مثل چهارباغ کشیده میشود که اینها هم اسلحهىشان آنجا یا کارآیی نداشته یا به اندازهی کافی فشنگ نداشته، شهید صفاتی و شهید هرمزی، شهید میشوند. شهید مهدی هنردار هم در این ماجرا دستگیر میشود که بعداً زیر شکنجه شهید میشود شهید جهانآرا، این بار باز جان سالم به در میبرد و نجات پیدا میکند .»(3) سند شمارهی 28 گزارش ستاد بزرگ ارتشتاران از درگیری و شهادت غلامحسین صفاتی و حسن هرندی از : سرهنگ عضدی قاجار به : تیمسار دادستان ارتش موضوع: زد و خورد دو نفر خرابکار با مامورین کمیته در اصفهان در تاریخ 2535/09/06 بین مامورین کمیته با دو نفر خرابکار زد و خورد و هر دو نفر بقتل رسیده که پس از تحقیقات یکی از آنان بنام غلامحسین صفاتی درخوئی و دیگری ناشناس و تاکنون شناخته نگردیده اجساد - به بیمارستان شهربانی تهران منتقل در تاریخ 2535/11/09 از جسد آنان کالبدشکافی بعمل آمده دو برگ صورتجلسه همراه عکس آنان بپیوست تقدیم میگردد. گزارش درگیری و شهادت برادران مجاهد غلامحسین صفاتی و حسن هرمزی سند شمارهی 29 اعلامیه گروه منصورون دربارهی شهادت غلامحسین صفاتی انهم لهم المنصورون و ان جندنا لهم الغالبون بسم الله القاصم الجابرین و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون « و زود است تا ستمگران بدانند که به سرانجامی بازگردانده میشوند» یکبار دیگر رژیم جنایتکار شاه دو تن از بهترین بندگان پاک خدای را که برای استقرار حکومت توحید و عدل اسلامی، قیام کرده بودند، به دست عناصر مزدورش به شهادت رسانید. برادر مجاهد غلامحسین(محسن) صفاتی در بعد از ظهر روز 6 بهمن سال روز ضدانقلاب سیاه رژیم، در اصفهان در یک درگیری مسلحانهی نابرابر پس از به خاک افکندن چند مزدور جنایتکار شجاعانه در راه تحقق اهداف خدایی خود به شهادت رسید و در همان شب برادر مجاهد حسن هرمزی در یک حصن (پایگاه چریک مسلمان) در هنگام گریز از محاصره عناصر دژخیم در زیر رگبار مسلسلهای آمریکایی اسرائیلی جنایتکاران محمدرضا شاهی به صفوف شهدای راه خدا پیوست و بدین ترتیب رژیم پوسیده پهلوی و امپریالیزم جنایتکار آمریکا گامی دیگر به سوی نابودی حتمی خویش رانده شدند و ماهیت زشت و جلادمنشانهاشان هر چه بیشتر افشا گردید و شهادت این برادران حرکت شورانگیز و نوین جهاد مسلحانه اسلامی را در درون جامعه، هر چه پرتوان و مداومتر ساخته و بار دیگر افسانه دروغین ضدانقلاب سیاه بدون خونریزی رژیم مزدور، یعنی آغاز سبعانهترین حرکت استثمارگرانه منطقه را در هم فرو ریخت. در واقع خون سرخ آنان همچون شفق، نوید صبح صادق پیروزی و فردای شکوهمند خلقهای مستضعف جهان قرار گرفت، آیا صبح نزدیک نیست؟ الیس الصبح بقریب. برادر، دانشجوی شهید غلامحسین در سال 1351 به عضویت سازمان مجاهدین خلق ایران در آمده بود، و در آخر سال 1353 پس از آگاهی از حرکت منافقانهی آن سازمان، به ما پیوست و تا زمان شهادت خداییاش صمیمانه و با جدیت در راه خدا و پیشبرد امر پیکار اسلامی زحمتها کشیده و از هیچ تلاش و فداکاری فروگذار نکرد و برادر کارگر شهید حسن پس از چند سال عمل مبارزاتی در ضمن اشتغال به کارگری برای امرار معاش، به ما ملحق گشت و تا زمان شهادت خالصانه، توان و نیروی خود را در جهت تحقق حکومت متقین صرف نمود. این برادران با انتخاب ایدئولوژی بحق اسلام و آغازیدن به مبارزهای بر مبانی اصیل تشیع، نص کتاب الله و سنت رسولالله و جهاد الظالمین و عون المظلومین و نصرة اهل البیت علیهم السلام ، بزرگترین سلاح توده مستضعف یعنی قرآن را به عنوان راهنمای راستین خود برگزیده و با الهام از تعلیمات انقلابی آن به نبردی سهمگین بر ضد تجاوزگران مرزهای الهی و استثمارگران نیروهای انسانی پرداخته بودند و به همین علت بود که دژخیمان آریامهری حتی از افشای نام آنها در ورق پارههای خود نیز وحشت داشتند. این برادران اولین کسانی نبودند که در راه خدا شهید شدند و مسلماً آخرین آنها نیز نیستند ولیکن رژیم جنایتکار شاه و امپریالیزم تجاوزکار آمریکا باید بدانند که نیروهای مسلمان ایران مصممند تا نابودی کامل هر گونه مظهر کفر و طاغوت به جهاد اسلامی خود ادامه داده و تا برپایی حکومت توحید و عدل اسلامی در جهان از پای ننشینند. رزمندگان مسلمان با ایمان راسخ، به فرمان راستین قرآن « و قاتلوهم حتی لاتکون فتنة و یکون الدین للله، به جهاد مسلحانه علیه آنان بپردازید تا هیچ گونه ظلم و فسادی باقی نماند و تنها دین خدا بر جهان حاکم باشد» راه انبیاء و ائمه راستین(ع) را تحت رهبری حضرت مهدی (عج) دنبال میکنند. ملت مسلمان ایران مصمم است تا انتقام خون و توان شهیدان اسیران خویش را بازستاند، زیرا که حیات انقلابی خود را در انتقام یافتن میبیند و این را از منطق انقلابی قرآن آموخته است « و لکم فی القصاص حیوة یا اولی الالباب لعکم تتقون»(176/بقره) . آیا رژیم کافر شاه و امپریالیزم تجاوزگر، تصور میکنند که با شهید یا اسیر ساختن نفراتی چند از نیروهای انقلابی مسلمان میتوانند حرکت فزاینده انقلاب اسلامی را کند ساخته و راه حضرت محمد(ص) و علی (ع) را سد نموده و به خیال خویش پیش تازند؟ راستی چه تصور باطل و چه بداندیشهای!» ام حسب الذین یعملون السیئات ان سبقونا ساء ما یحکمون. (4/عنکبوت) « یعلمون ظاهرا من الحیوة الدنیا و هم عن الاخرة هم غافلون(7) او لم یتفکروا فی انفسهم ما خلق الله السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق و اجل مسمی و ان کثیرا من الناس بلقاء ربهم لکافرون(8) او لم یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبة الذین من قبلهم کانوا اشد منهم قوة و اثار و الارض و عمروها اکثر مما عمروها و جاءتهم بالبینات فما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون (9/روم) آیا (این جنایتکاران تاریخ و همچنین عناصر فرصتطلب و عافیتجو) آنها که جز شناختی روبنایی از زندگانی دنیا و خلقت ندارند و از آخرت (نهایت پر عظمت حرکت تکاملی جهان ) بیخبر و غافلند، (اندکی) در خویشتنشان به اندیشه فرو نمیروند که خداوند، جهان را و هر آنچه در آنست جز براساس حق و سرآمدی معین (حرکت تکاملی بسوی الله) نیافریده است؟ ولی افسوس که بسیاری از مردمان بدیدار پروردگارشان (و از اینرو به پیروزی حق) کافرند و آیا در تاریخی سیر نکردند تا بنگرند سرانجام نظامهای (طاغوتی) پیش از آنها چگونه شد؟ در حالیکه (نسبتاً) از اینان قویتر بودند، و بیش از اینها زمینها را میشکافتند ( و بیشتر به استثمار خلقهای برده و دهقان و غارت اموال آنان دست مییازیدند) و کاخها و عمارتها (از خون مردمان) بالا میبردند، بیش از آنچه که اینک میکنند و پیامبران با روشنگریها به سوی آنان آمدند( سرانجام این نظامها جز نابودی نبود) و این خدا نبود که بر آنان ستم کرد ولیکن خود زمینه نابودی خویش را فراهم آوردند. « قل للذین کفروا ستغلبون و تحشرون الی جهنم و بئس المهاد»(12 آل عمران) بگو به آنان که باحکام خدا کفر میورزند، زود باشد که مفتضحانه درهم شکسته و بسوی جهنم رانده شوند و چه بدسرانجامی در انتظارشان است. بگذار رژیم مزدور شاه و امپریالیستهای تجاوزکار جهانی و حرکتهای ضدخدایی تمام امکانات خود را علیه گسترش خدایی اندیشه بهحق اسلامی بسیج کنند، ما مصممانه علیه آنها میجنگیم و منتظر باشند، ما نیز منتظریم تا ببینیم پیروی از آن چه کسی خواهد بود.« و قل للذین لا یومنون اعملوا علی مکانتکم انا عاملون و انتظروا انا منتطرون »(122/هود) « و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون» (227/شعراء» و زود است تا ستمگران بدانند که به چه سرانجامی بازگردانده میشوند و پیروزی از آن بندگان صالح خداست و این وعده راستینی است که به پیامآوران حق بشارت داده شد. « و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکران الارض یرثها عبادی الصالحون »(105/انبیاء) ما برای تحقیق این آرمان الهی، پیروزی متقین و برپایی حکومت اسلامی، گروههای مبارز مسلمان و برادران و خواهران اسلامی را براساس وحدت ایدئولوژیک (کلمة التوحید) به تشکلی واحد ( توحیدالکلمه) دعوت میکنیم . ما مطمئنیم در صورت این تشکل، با یاری خدا و تایید ولی عصر (عج) ، قادر خواهیم بود پرخروشترین جهاد اسلامی را بر ضدامپریالیستها در منطقه بیافرینیم و نهایتاً پیروزی را از آن ارتش شکوهمند خدا سازیم. « ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص » (3/صف)(4) پیوست [[1- اسناد شماره 28 و 29 2- همان 3- مصاحبه محمد باقر ذوالقدر نوار سوم، شماره بازیابی 2413 4- تاریخچهی گروههای ... جلد 1، شمارهي بازیابی 23 ]]