تحلیل های برگزیده
- مجتبی تهرانی
- فرارو
- عصر ایران
- عصر ایران
- تابناک
- مسیح مهاجری
- سید مرتضی نعمت زاده
- آفتاب
- منصورون
- علی مطهری
» بازدید دیروز: 118
» افراد آنلاین: 2
» بازدید کل: 422
ششم بهمن سالگرد شهادت صفاتی وهرمزی
طلايهداران مجاهدين انقلاب اسلامي ايران
به بهانه سالگرد پرواز شهداي گروه منصورون
منهم کبوترم منهم بالی غرق به خون خواهم داشت شعری ازشهید صفاتی که شهادتش را پیش بینی کرده بود
در ميان شهيدان سرافراز مبارزه با رژيم ستمشاهي، نام شهيدان «منصورون»؛ گروهي كه در پيروي از اسلام، انديشه امام خميني(ره) و استقلال و آزادي اين مرزوبوم از دست استبداد و بيگانه شكل گرفت، همچون سراجي منير پرتوافكني ميكند. گروهي كه در سالهاي پس از قيام 15 خرداد 42 در خوزستان شكل گرفت و با مشاركت گروههاي مبارز اسلامي ديگر همچون گروه توحيدي صف، موحدين، ابوذر، بدر، فلق، امت واحده و فلاح، در تهران و ديگر مناطق كشور، با رژيم ضدمردمي محمدرضا شاه، به مبارزه پرداخت و با پيروزي انقلاب اسلامي امام خميني(ره)، به همراه شماري از اين گروهها، طلايهدار تشكيل سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران شدند.
در سالهاي سياه حكومت پهلوي، «منصورون» بهترين اعضاي خود را تقديم اسلام كرد و با خون پاك آنان، نهال نورسيده نهضت اسلامي مردم ايران را به سهم خود آبياري كرد.
انسجام اين گروه، تقريبا مصادف بود با ايامي كه سازمان مجاهدين خلق تحت رهبري تقي شهرام، رسما اعلام كرد كه از اين پس، نسبت به ايدئولوژي اسلام تغيير موضع داده و به سوي ماركسيسم گرايش پيدا كردهاند.
در سازمان مجاهدين خلق هيچگاه به اين صراحت و رسميت، تغيير مواضع و انحراف و كودتاي عناصر ماركسيست جنبه علني و آشكار به خود نگرفته بود. كار به جايي رسيد كه عناصري مانند شهيد مجيد شريف واقفي، شهيد مرتضي صمديه لباف و... كه تن به اين انحراف و رسوايي ندادند، به بيرحمانهترين وجهي تسويه و به فجيعترين طريق ممكن به شهادت رسيدند. تدريجا كسان ديگري كه به اسلام به عنوان ايدئولوژي جهاد و مبارزه و يك جهانبيني تام و تمام مينگريستند، نيز در جريان اين تسويه و پاكسازي قرار گرفتند كه از آن جمله ميتوان به شهيد والامقام و قدرناشناخته، غلامحسين صفاتي دزفولي اشاره كرد. وقتي سران سازمان مجاهدين خلق احساس كردند صفاتي نسبت به اين تغيير مواضع، انتقاد و اعتراض جدي دارد، به روشهاي مختلف سعي كردند او را در انزوا قرار دهند و يا با تكليفهاي شاق تشكيلاتي، وي را از نظر خود برگردانند كه فرستادن وي به كوههاي شمال تهران براي مدت چند روز بدون آب و غذا با توجيه شناسايي معابر و نقاط امن در شب و روز بدون هيچ وسيلهاي مانند چراغ قوه، نمونه اين تنبيه و مجازات به شمار ميرود. دست آخر آنكه، سازمان مجاهدين خلق ديد غلامحسين صفاتي دزفولي كه يك دانشجوي مؤمن و آگاه به مباني اسلام است، با اين تنبيهها و مجازاتهاي تشكيلاتي مطيع نشده و تن به انحراف مواضع نميدهد، قصد تعرض به جان وي را داشتند كه شهيد صفاتي با هوشياري مخفي شد و با آشنايي با برادران انقلابي ديگر، گروه «منصورون» را پايهريزي كردند.
يكي از همرزمان وي در اين رابطه ميگويد: «وقتي برادر عزيزمان شهيد صفاتي از سازمان كناره گرفت، به تني چند از دوستان خوزستاني مراجعه و اعلام آمادگي كرد كه جداي از سازمان مجاهدين خلق، بناي اين گروه توحيدي مسلح را طراحي كنند، ما در ابتدا به اين پيشنهاد با شك و ترديد مينگريستيم. چون به دليل موقعيتي كه در سازمان مجاهدين خلق داشت، احساس ميكرديم كه آن سازمان براي شناسايي افرادي كه مشي مسلحانه را انتخاب كرده و نميخواهند تحت پرچم آنها به مبارزه مسلحانه با رژيم شاه دست بزنند، اين طرح و تاكتيك را ريخته است لذا از صفاتي پرسيديم براي چه شما از سازمان كناره گرفتهايد و چه دليلي براي اين كنارهگيري داريد؟ جواب داد: شما دو، سه ماه صبر كنيد، همه چيز را خواهيد فهميد و همان هم شد، كمي بعد اعلاميه تغيير مواضع و ايدئولوژي سازمان مجاهدين خلق از اسلام به ماركسيسم رسما صادر و منتشر و مايه اعجاب و حيرت همگان شد».
تجارب و سوابق تشكيلاتي شهيد غلامحسين صفاتي دزفولي و صفا و خلوص او، باعث شد تا به زودي دوستاني كه از سال 49 تا 51 به دليل عدم تجربه در كار تشكيلاتي مبارزه، به ويژه در خرمشهر اقدامهايي را شروع و يكجا دستگير و زنداني شده بودند پس از آزادي، با همفكري و همكاري آن شهيد، گروه توحيدي «منصورون» را همراه با جوانان پاك و متدين ديگر از شهرهاي دزفول، مسجدسليمان، آغاجاري، انديمشك، اهواز، كاشان و تهران بنيان نهادند. اين گروه با توجه به شرايط بسيار سخت و جو اختناقي كه در سال 53 از سوي رژيم شاه بر كشور حكمفرما شده بود، پس از تشكيل، بلافاصله دوران زندگي مخفي خود را آغاز كرد. سال 54، نقطه عطف فشارهاي طاقتفرساي رژيم جبار شاه بر تمامي كساني بود كه به نحوي در جريان نهضت اسلامي قرار داشتند. دستيابي ساواك به چند كتاب و جزوه باعث ميشد حبسهاي طولانيمدتي براي مبارزان سياسي رقم زده شود در اين ميان، بيدادگاههاي رژيم شاه حكم اعدام كساني را كه از آنها اسلحهاي كشف ميشد، صادر ميكردند.
ساواك گام به گام به دنبال اين مبارزان بود و در اين شرايط، آنان ناچار ميشدند در شهرهايي مثل كاشان، يزد، اصفهان، اراك و تهران پراكنده و به زندگي مخفي مبارزهاي خود ادامه دهند. اينان در عين حال از تعقيب لحظه به لحظه ساواك كه عكسها و مشخصات كاملشان را به صورت آلبوم به سراسر كشور فرستاده بود، در امان نبودند و در همين راستا بود كه محل استقرار شهيد غلامحسين صفاتي به همراه شهيدان مهدي هنردار و حسن هرمزي در اصفهان لو رفت و در محاصره نيروهاي ساواك و شهرباني قرار گرفت و در 6 بهمن 55 با درگيري مسلحانه كه به خيابانها كشيده شد، غلامحسين صفاتي و حسن هرمزي به شهادت رسيدند و مهدي هنردار زخمي و دستگير شد كه پس از تحمل شكنجههاي سنگين او نيز به شهدا ملحق شد. در اين رابطه شهيد عزيز صفري در يزد شناسايي و در محاصره قرار گرفت و پس از درگيري شديد با مأموران رژيم شاه، در حالي كه محلي براي پناه و اختفا در يزد نداشت و قصد ترك شهر را كرده بود، در درگيري دوم در دروازه شهر به محاصره افتاد. وي پس از آنكه معاون ساواك يزد را در درگيري به هلاكت رساند، زخمي و دستگير و به تهران فرستاده شد و در زير شكنجههاي وحشيانه ساواك به شهادت رسيد.
ديگر شهداي اين گروه، شهيد كريم رفيعي و شهيد سيدنورالدين شاهصفدري و شهيد سيدعلي جهانآرا نيز در درگيريهاي ديگر در اراك، اصفهان و قم شناسايي و در محاصره قرار گرفته و پس از درگيريهاي نابرابر با ساواك برخي شهيد و برخي دستگير و تماما بدون آنكه حتي يك كلمه اعتراف كنند، در زير شكنجه به شهادت رسيدند و همگي آنان مخفيانه و بدون اطلاع خانوادههايشان در بهشتزهرا به خاك سپرده شدند و مزار بعضي از اين شهدا، سالهاي بعد مشخص و معلوم شد.
جسد شهيد عزيز صفري نيز به همين شكل با اينكه اهل دزفول بود و خانواده وي در اين شهر زندگي ميكرد، مخفيانه و بدون اطلاع خانواده در بهشتزهراي تهران به خاك سپرده شد.
دريغ كه قبور مطهر اين پيشتازان جهاد و شهادت و پروانههاي شمع ولايت در ميان قبور اموات و متوفيان بيمارستانها و مجهولالهويهها در منطقه بهشتزهرا هنوز دچار مظلوميتي مضاعف و غربتي باورنكردني است.
گروه «منصورون» در زماني كه هر فريادي با خشونت هرچهتمامتر سركوب ميشد و فضاي دهشتناكي بر كشور حكمفرما بود، توسط جوانان مسلماني كه تنها به اسلام و با محوريت رهبري امام خميني ميانديشيدند شكل گرفت. اعضاي اين گروه حتي از تعابير متعارف آن روز مانند خانه تيمي يا سمپات استفاده نميكردند، بلكه كلمه حصن به معني دژ و محل امن را كه يك تعبير اسلامي مستفاد از روايت معروف «كلمة لاالهالاالله حصني» است انتخاب كرده بودند و در خانههاي امن اين گروه، كتابهاي اسلامي، قرآن و مفاتيح از كتابهاي اصلي بود.
شهيد صفاتي به اندازهاي درباره منحرف نشدن از اسلام حساسيت داشت كه به دوستان همرزم خود ميگفت: «شما مواظب عبارات و نظرات من باشيد، چون مدتي را در ميان اعضاي سازمان مجاهدين خلق بودهام ممكن است از تعابيري استفاده كنم كه خاص آنها باشد، لذا مراقب باشيد تحت تأثير منفي اين تعابير و انحرافات آنان قرار نگيريد». اين روشنبيني و دقت صفاتي نسبت به انحرافهاي سازمان مجاهدين خلق آن هم در سال 53، جاي تأمل بسيار دارد. برخورد دورانديشانه حضرت امام در همين سال با نمايندگان اعزامي سازمان مجاهدين خلق به نجف كه به منظور تشريح ديدگاهها و مواضع آن سازمان براي جلب نظر حضرت امام انجام شد نيز گواه اين انحراف است.
امروزه بيان اين درايت و تيزبيني شهيد صفاتي از آن جهت اهميت دارد كه در آن زمان كه وي اسرار انحراف سازمان مجاهدين خلق را برملا ميكرد، بسياري از انقلابيون مسلمان، مجاهدين خلق را سازمان اسلامي ميشناختند، اما گذشت زمان ثابت كرد، صفاتي، اين دانشجوي مؤمن، انقلابي و فداكار، درست ميانديشيد. صفاتي و يارانش شهيد شده بودند اما ملت رهرو شهيدان انقلاب اسلامي، با گذشت زمان ديدند سرنوشت شوم مجاهدين خلق را كه در فرداي پيروزي انقلاب و آغاز جنگ، به دامان صدام پناه بردند و بعد با كمك او به تصور باطل سقوط تهران در عمليات «مرصاد»، اقدام به لشگركشي مفتضحانه كردند.
اكنون كه 29 سال از شهادت اين سرفرازان مظلوم ميگذرد، سؤال اساسي اين است كه دستگاه تبليغاتي و نهادهاي مسئول ما براي تعظيم ياد و بزرگداشت حماسههاي اين عزيزان چه كردهاند؟ آيا وقت آن نرسيده است كه بنياد شهيد با اقدام شايسته، نسبت به تجليل از اين شهدا عمل كند و در اجراي برنامهريزي جامع خود در گسترش عطر و رايحه دلانگيز شهادت، با معرفي اين حماسهسازان سرفراز كه به يقين، آحاد ملت ما به خصوص نسل جوان ما حتي نامي از آنان نشنيده و حتي سنگ قبر برخي از آنان كهنه و متروك شده است، بپردازد و اين فداكاران غريب و پروانگان بال و پر سوخته شمع اسلام و آزادي را بيش از اين در غربت و مهجوريت قرار ندهد؟
راستي مسئوليت بزرگداشت شهدايي كه در آسمان مبارزه قبل و بعد از انقلاب، همواره به مانند خورشيد ميدرخشند اما هيچ نشان و ياد و اثري از آنان نيست، بر عهده كيست؟
چرا هيچ يادي در رسانههاي ما از گروه توحيدي صف، فجر، موحدين، فلق، بدر، فلاح و امت واحده و اباذر، نيست؟
چرا نسل جوان ما با اين اسامي و تاريخ مبارزاتي آنان كه برگ افتخار تاريخ مبارزاتي عاشقان امام، ولايت و اسلام اصيل است، بيگانه است؟
چرا نبايد حماسه و فداكاري مبارزيني همچون شهيد صفاتي دزفولي، عزيز صفوي، سيدعلي جهانآرا، كريم رفيعي، مهدي هنردار، حسن هرمزي و سيدنورالدين شاهصفدري در مجلات جوانان و نوجوانان ما و حتي كتابهاي درسي ما، فراروي نسل جوان و آيندهساز اين ميهن اسلامي قرار نگيرد؟
جا دارد در همين جا از شهيد بزرگوار سيدمحمد جهانآرا، عضو گروه «منصورون» كه در مصاف با دشمن بعثي به شهادت رسيدند و نيز شهيد حجتالاسلام و المسلمين شيخ عبدالحسين سبحاني كه در زندانهاي رژيم شاه به شهادت رسيد و شهيد حجتالاسلام و المسلمين سيدابوالقاسم موسوي دامغاني كه با «منصورون» همكاري داشت و در دفاع مقدس به شهادت رسيد و شهيد محمد بروجردي از گروه توحيدي صف كه در مصاف با ضدانقلاب در كردستان به فيض شهادت نايل آمد و شهيد اسماعيل دقايقي، مبارز ديگر آن دوران كه در جبهههاي حق عليه باطل شهيد شد، نيز ياد كنيم و از هيچيك از شهدا غفلت نكنيم. هرچند آنان را كه اينك باده وصال يار نوشيدهاند، نيازي به ما نيست و اين ما هستيم كه به تعبير امام خميني(ره) همواره نيازمند و محتاج مطالعه كتاب نوراني شهادتيم. و به تعبير خواجه حافظ شيرازي، آن حكيم و نابغه الهي كه افتخار ملت ما تا هميشه تاريخ است:
آشنايان ره عشق در اين بحر عميق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
ما نيز به دست پدران و مادران فداكاري كه اين گوهرهاي تابناك را در دامان خود تربيت كردند، بوسه ميزنيم و در انتظار اقدام مسئولان بنياد شهيد و ديگر سازمانهاي موظف به ترويج فرهنگ شهادت براي برگزاري برنامههاي همچون كنگره بزرگداشت شهداي اين گروه و ديگر گروههاي مسلمان و مبارز پيش از انقلاب، لحظهشماري ميكنيم كه اين تنها اندكي از اداي دين ما به اين عزيزان وخاندان سرافراز انهاست.
نحوه درگیری انها با ساواک وچگونگی شهادتشان در بخش تاریخ انقلاب امده است مطالعه فرمایید منصورون