تحلیل های برگزیده
- مجتبی تهرانی
- فرارو
- عصر ایران
- عصر ایران
- تابناک
- مسیح مهاجری
- سید مرتضی نعمت زاده
- آفتاب
- منصورون
- علی مطهری
» بازدید دیروز: 118
» افراد آنلاین: 1
» بازدید کل: 485
نامه شهید علم الهدی به خواهرش ودستنوشته او در سنگر عشق
قسمتي از نامة شهيد علمالهدي به خواهرش، در آستانة عيد 1356
خواهر عزیز،
پس از اهداء سلام و درود، رسیدن به فلاح را برایتان آرزو میکنم.
چون در آغاز قدم گذاشتن در سال جدید از شما دور بودم و نتوانستم خود را به این راضی کنم که سال نو را آغاز کنیم و در این لحظات حساس از عمر با شما سخن نگویم ناچار برای اولین بار قلم بدست گرفتم و با شما حرف میزنم.
ساعتی پیش داشتم مطالعه میکردم به یک جمله رسیدم. در مورد این جمله زیبا فکر کردم و مناسب دیدم که نتیجه این ساعات فکر را که در آستانه شروع سال جدید بود برایتان بنویسم.
شاندل Shandel متفکر بزرگ اروپای قرن بیستم در مورد چگونگی زندگی انسان در قرن بیستم میگوید :
«انسان این عصر زندگی را وقف تهیه وسایل زندگی میکند»
ما زندگی را در رنج میگذرانیم تا راحتی و آرامش ایجاد کنیم، تمامی عمر میرویم به این امید که لحظاتی بنشینیم، تمام عمر زحمت میکشیم تا استراحت کنیم و البته عمر میگذرد و راحتی و آسایش و نشستن و آرامش را لمس نمیکنیم و نمییابیم. زیرا مرتباً از طریق اجتماع به ما نیازهای جدید تلقین میشود.
نیازهای کاذب و مصنوعی که دائماً در آدم بوجود میآورند بوسیله تبلیغات است تلویزیون را روشن میکنید و بعد از دو ساعت خاموش میکنید به خودتان نگاه میکنید، میبینید هفت هشت احتیاج خرید تازه بوجود آمده که قبلاً لازم نداشتید، قبلاً مثلاً با خاکستر دیگ را میشستید امروز حتماً باید پودر… بخرید، زن روز میخرید نگاه میکنید در فکر تهیه لباسها و مدلهای آن میافتید استعمار فرهنگی و فرهنگ زدایی از طریق تقلید تشبه رقابت مصرفهای مصنوعی و سمبلیک و جلب توجه است و اینجاست که به سخن عمیق محمد( صلوات الله علیه ) که من یتشبه یقوم فهو منه که از کلمه شبیه استفاده شده (پی میبریم) اگر زندگیمان مثل اروپاییها شد اگر وضع لباسهامان مثل مدلهای ارائه داده شده زن روز و بوردا و خانم… شد خود نیز از نظر خصوصیات انسانی و درک و انتخاب راه به سوی او شدن میل کردهایم.
یکنواختی و قالبی شدن انسانها در جوامع گوناگون و مخصوصاً در ملت ما که مرتباً بوسیله برنامههای فرهنگیمان در سطح وسیعی از طرف مسئولان امر پیاده میشود همه در قالبهای ماشینیسم بخاطر بالابردن مصرف جهانی مخصوصاً جهان سوم که دنیای صنعتی به ما تحمیل میکند. غارت اصالتها، منابع معنوی و از بین رفتن خصوصیات زندگی شرقی و یا اسلامی که عبارت از مصرف هرچه کمتر و تولید هرچه بیشتر بوسیله عوامل آموزشی دگرگون میشود. چرا که اروپای صنعتی میبایست برای تولیدات اضافی خود مصرف کننده پیدا کند و چه کند که بتواند کالای مصرفی بدهد و مواد تولیدی بگیرد و منت بگذارد و خود را هم بالاتر و متمدن قلمداد کند و اگر هم سواری خواست خر خوبی تربیت کرده باشد و…
ابتدا با استعمار فرهنگی کار خود را آغاز میکند و سپس از یک خصیصه پاک و اصیل خدایی که برسم امانت به انسان داده شده استفاده میکند و آن تنوع که شکلی از تکامل است.
ما میبینیم (همراه با درد) که تمام فلسفهها و مذهبها و ایدهآلها و عشقها و خواستهها و… خلاصه شده در این : اصالت مال زندگی مادی است بنابراین وقتی زندگی مادی اصالت دارد هدف رفاه است پس برای چه باید کار کرد؟ برای ساختن وسایل آسایش زندگی
{{و اینجا حکمت کلام مولا علی مشخص میشود که میفرماید کافر در دنیا کار میکند برای لذت و مومن کار میکند برای آخرت}}
به نظر شما آیا انسان امروز بیشتر آسایش دارد یا انسان دیروز؟
پس همه نیروهایمان صرف فدا کردن آسایش زندگی، برای تهیه ی وسایل آسایش زندگی!
داستان شازده کوچولو را خواندهاید؟
آیا قربانی شدن آسایش زندگی برای چه؟ برای تکامل؟ برای تعالی؟ برای رفتن به حقیقت؟برای رسیدن به ایدهآلهای مقدس انسانی؟ برای تقرب و نزدیکی به بهترین دوست و یار، او (الله)؟ نه برای بدست آوردن وسایل آسایش زندگی. زیستن برای مصرف، مصرف برای زیستن
یک دور، باطل دور حماقت کار. استراحت. خوردن. خوابیدن همین و بس!!!
بهتر است کمی فکر کنیم ملاک ما برای شناختن افراد چیست، مثال میزنم، آیا وقتی مثلاً به خواستگاری میروید چه میپرسید، میپرسید که آیا شما آدم باهوشی هستید؟ با شهامت هستید؟ چه مقدار وقار و اصالت دارید؟
چه مقدار قرآن را درک کردهاید؟ چه مقدار در تاریخ و اعتقاد و جامعه شناسی و انسان شناسی و تفسیر و فهم سخنان ائمه مطالعه دارید؟ معلوماتتان چقدر است و… هرگز!
درست همانگونه میاندیشیم و همانگونه انتخاب میکنیم که فرهنگ مادی بورژوازی غرب به ما تحمیل کرده و معیار ارزشهامان بستهبندی شده از غرب میآید، اما خود نمیدانیم و نمیفهمیم و خیال میکنیم که اندیشه و فکرمان اسلامی است در صورتیکه اندیشهای که قرآن به ما میخواهد بدهد درست عکس آن است و با آن در تضاد کامل است.
و اصلاً اندیشه تربیتی قرآن برای از بین بردن چنین ارزشها و معیارها و طرز تفکرها و برداشتها و چنین شناختی است نسبت به زندگی حیات وسایل مادی نیازها خواستها ایدهآلها و…
و ما تمام تلاشمان و ناراحتیهامان و رنجها و حتی نوع احساسهامان در اینست که بهتر زندگی کنیم بجای اندیشیدن به اینکه چگونه باید زندگی کنیم و چرا؟ زندگی یعنی چه؟ تلاش برای چه؟ اصلاً چرا زندگی میکنیم؟ و به اینها توجه نداریم، چرا که نتوانستیم خود را از لجن فرهنگ بورژوازی نجات دهیم، از لجن مصرف بدون تولید، از لجن زندگی خلاصه شده در مادیات، و تمام نیروهای خلاق و نبوغهای سرشار را در وسیله خلاصه کردن، درست مثل کسی که پله گذاشته تا خود را به پشت بام برساند اما همینکه پا روی پلکان اول گذاشت آنقدر راجع به خود پله فکر کند سوراخ سمبههای آن، رنگ آن و… که لحظهای خواهد رسید و گریبان مرگ او را فرا گرفت و هنوز در فکر اینست که پله چوبی را تبدیل به فلزی یا فلزی را تبدیل به کائوچو یا طلا و یا… کند و در نتیجه عمر تمام میشود و خود را به پشت بام نرسانده.
خواهش میکنم این جمله را با دقت بخوان و فکر کن تا عظمت آن را درک کنی ُ النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا
(مردم در خوابند وقتی مردند متنبه میشوند، بیدار میشوند)
که حدس میزنم این جمله ی زیبا از فاطمه سلام الله علیه، آن الگوی نمونه ، در همه ی زمانها، برای همه نسلها و همه ی دختران و مادران تاریخ ، آن چهره ی زنده که جز از وقایع مرگ او از تاریخ زندگیش چیزی نمیدانیم و او که باید در لحظه های زندگی در تصمیم ها و انتخابها در جلو چشمانمان باشد تا بیاموزیم که چگونه زندگی کنیم و چگونه بمیریم.
نتایجی که من از این جمله گرفتهام به شما ارائه میدهم چه بسا که شما فکر کنید به نتایج عمیق تری دست یابید.
مردم خوابند
۱. خواب معمولاً در شب است و از خصوصیات شب تاریکی و سیاهی و ظلمات است.
۲. کسی که خواب است از وقایعی که در اطرافش اتفاق میافتد بی خبر است.
۳. کسی که خواب است از خود نیز بی خبر است.
۴. اگر دشمنی داشته باشد به سادگی میتواند او را از بین ببرد یا در دام بیندازد.
۵. هنگامی که خورشید که مظهر نور است و روشنایی، طلوع کرد انسان از خواب بیدار میشود.
۶. کلمه ناس بکار رفته به معنای توده مردم.
۷. چه کسی متنبه میشود، بیزار میشود، پشیمان میشود، بعد از آنکه بیدار شد؟ کسی که میفهمد استعدادها و نیروهای بسیار در وجود داشته سرمایههای عظیمی خدا به او عطا کرده و آنها را راکد در عالم خواب و ناآگاهی قرار داده همانند آب راکدی که میگندد و بوی بد میدهد و در ثانی کار از کار گذشته و مرگ فرا رسیده و راه بازگشتی نیست.
هدف او (الله) از آفرینش انسان تکامل به سوی اوست وسرمایه های مادی را در اختیار انسان گذارده تا در خدمت آن هدف به کار بریم، اما... چگونه بدست خود استعدادها و نبوغهایمان را دفن میکنیم و در گورستان فراموشی رها میکنیم و به قول قرآن زندگیمان کافرانه میشود.
زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ ... (212- بقره)
زندگى دنیا براى کافران زینت داده شده است، از این رو ایمان آورندگان را ، مسخره مىکنند ولی کسانیکه تقواپیشه کردند روز قیامت و حیات اخروی برایشان بسیار برتر و مهمتر است...
در آیه 14 سوره آل عمران مراجعه کنید و دریابید که در این آیه نقش زن در تعیین جهت فکری و مسیر زندگی مرد و اجتماع چگونه مطرح شده
الدنیا مزرعة الآخرة
منتظر پاسخ شما به سخن من
برادرتان از مشهد- حسین
.........................................................................................
متن کامل دستنوشته شهید علمالهدی بمناسبت 16 دیماه سالروز شهادت این شهید والامقام
من در سنگر هستم ، در این خانه محقر. در این خانه فریاد و سکوت، فریاد عشق و سکوت، در این سرد و گرم، سردی زمستان و گرمای خون، در این خانهی ساکن پر جوش و خروش، سکون در کنار رودخانه و هیجان قلب و شور شهادت، خانه نمناک و شیرین. کوچکی قبر و عظمت آسمان.
امشب پاس دارم. ساعت یک و سی و نه دقیقه، چه شب با شکوهی است. من به یاد انس علی ابن ابیطالب با تاریکی شب و تنهایی او میافتم . او با آسمان پر ستاره سخن میگفت، سر، در چاه نخلستان میکرد و میگریست. در همین تاریکی شب علی بر میخواست و به نخلستان میرفت. فاطمه وضو میگرفت، پیامبر به سجده میرفت و حسن و حسین به عبادت میپرداختند. این خانه کوچک است، این سنگر، این گودی در دل زمین، این گونیهای بر هم تکیه داده شده، پر از حرف است. فریاد است، غوغاست، صدای پر محبت اصغر و حرف زدن آرام رضا و خوش زبانی منصور؛ بغض گلویم را گرفته، قطرات اشکم هدیهتان باد. تنهایی عمیقترین لحظات زندگی یک انسان است.
خدایا! این خانهی کوچک را برای من مبارک گردان. در این چند روز با خاک انس گرفتهام. بوی خاک گرفتهام. حال میفهمم که علی ابن ابیطالب چگونه میفرماید: سجدهای نماز، حرکت اول، خم شدن روی مهر، این معنا را میدهد که خاک بودهایم، حرکت دوم این معنا را دارد که از خاک بر خواستهایم، متولد شدهایم، حرکت سوم، رفتن دوباره به خاک، به این معناست که دوباره به خاک بر میگردیم، مرگ. و حرکت چهارم، به این معناست که دوباره زنده میشویم، حیات قیامت.
اما در این سنگر همیشه در کنار این خاکیم و خاک پناهگاهمان است. درون سنگر با خود سخن میگویم. راستی چه خوب است از این فرصت استفاده کنم و با قران آشنا شوم، آیات خدا را بخوانم، حفظ کنم و سپس زمزمه کنم. و بعد شعار زندگی قرار دهم، باشد که این دل پر هیجان و تپش را آرامش دهد. و بعد با آن برای خود توشه سازم و توشه را راهی سفرم گردانم و در انتظار شهادت بمانم. آیات جهاد، شهادت، تقوی، ایمان،... همه را پیدا کنم و سنگر، کلاس درسم باشد، و میعادگاه ملاقاتم با خدا بشود. سنگر، محرابم گردد، خانه امیدم شود و قبله دومم. از فردا حتماً بیشتر قرآن خواهم خواند.
در این خانهی کوچک که انتخاب کردهام، روزها به گونهای میگذرد و شبها به گونهای دیگر.
روزها در تنهایی با خود سخن میگویم و با دوستانم، در جمع. در لحظاتی که اسلحه را بر دوش دارم به فکر ذوالفقار میافتم؛ به فکر ابوذر و دست پر توان او...
خدایا! این اسلحه را در دست من به سرنوشت آن شمشیرها نزدیک گردان...