» بازدید امروز: 54
» بازدید دیروز: 118
» افراد آنلاین: 1
» بازدید کل: 464

انقلاب اسلامی ومعنویت گرایی

 

به تناسب محور مطالب این شماره «انقلاب اسلامی و معنویت گرایی» با شماری از استادان محترم علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاههای کشور، آقایان:

1 دکتر جواد منصوری (استاد دانشگاه و معاون امور پژوهشی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی)

2 دکتر علی اصغر افتخاری(استادیار دانشگاه و معاون پژوهشی پژوهشکده مطالعات راهبردی)

3 دکتر محمدرحیم عیوضی(استاد یار دانشگاه و رئیس دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی)

4 مهدی مطهرنیا(عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی)

گفتگویی پیرامون پرسشهای زیر صورت گرفت که با سپاس فراوان از اساتید گرانقدر، دیدگاههای ایشان را در پاسخ به پرسشها به طور جداگانه از نظر خوانندگان محترم می گذراند:

پرسشها:

دقایق معنوی گفتمان انقلاب اسلامی ایران چیست؟ چه تأثیری در روند معنویت گرایی در جهان داشته است؟

الف دقایق معنوی انقلاب:

1 معنویت گرایی در چارچوبهای گفتمان سیاسی چگونه قابل تعریف است؟

2 معنویت گرایی به مثابه یک دال به چه مصادیق و مدلولهایی رجوع می یابد؟

3 ارتباط معنویت گرایی با مفهوم انقلاب بطور عام و انقلاب اسلامی ایران بطور خاص چگونه تبیین می شود؟

4 دقایق معنوی و ذهنی انقلاب اسلامی ایران را چه دقایقی و ویژگیهایی می دانید؟

ب بازتاب انقلاب بر روند معنویت گرایی

1 آیا انقلاب ایران را می توان انقلابی با ویژگیهای معنوی دانست؟

2 انقلاب ایران چه تأثیری بر روند معنویت گرایی داشته است؟

تأثیرات داخلی

تأثیرات خارجی

تأثیرات منطقه ای

تأثیرات بین المللی (جهانی)

 

پاسخها:

دکتر جواد منصوری

روند تحولات فکری و اجتماعی دو قرن اخیر به گونه ای بود که این تصور شکل گرفت که، ارزشها و اصول دینی و معنوی نقش تعیین کننده ای در صحنه های سیاسی، فرهنگی و طبعاً بین المللی نخواهد داشت. به این ترتیب معیارها و مبانی مادی و دنیاگرائی اساس تمامی تجزیه و تحلیل های فردی و اجتماعی، داخلی و خارجی قرار گرفت. حاکمیت و فراگیری نظریه های ماده گرایانه، به اندازه ای بود که دوران دین و معنویت را پایان یافته و صحبت از عصر «پایان تاریخ یا پایان ایدئولوژی»(1) و حکومت جهانی «لیبرال دموکراسی» فرا می رسد.

این گونه بحثها به حدی رواج داشت و در حقانیت و صحت آنها پافشاری و تبلیغ می شد که به تدریج به صورت مذهب جهانی و مکتب بشریت نوین و پاسخگوی نیازهای بشر پست مدرنیسم! و فراصنعتی مطرح شد. اخلاق، فرهنگ، روابط داخلی و بین المللی صرفا" بر مبنای مادیت، سود، قدرت، رفاه و لذت شکل گرفت و برای مقابله و خاموش کردن هر نوری که در ظلمات شرک و کفر می خواست روشنگر و راهنما و هادی باشد از هیچ اقدامی کوتاهی نمی شد.

وحدت بی سابقه قدرتهای بزرگ در مقابله با انقلاب اسلامی، علاوه بر چند دهه رقابت و ضدیت در صحنه های مختلف بین المللی گویای واقعیت مهمی است که کمتر به آن توجه شده است. زمانی که نهضت اسلامی در سال 1341 آغاز شد، نظام سرمایه داری غرب به سرکردگی آمریکا به دلیل احساس تهدید مادی و فکری به شدت به دشمنی برخاست و از هیچ گونه اقدامی کوتاهی نکرد، و این دور از انتظار نبود. اما تحول جدیدی که واقع شد، دشمنی شوروی و بلوک شرق بود. زیرا که انترناسیولیسم کمونیسم خود را حامی و مدافع خلقهای ضد امپریالیست، آزادیخواه و استقلال طلب معرفی و تبلیغ می کرد. ولی این بار نهضتی آغاز شده بود که نه تنها اسیر شعارهای ابرقدرت شرق نشد، بلکه زیربنای فکری، فلسفی و سیاسی آن را به چالش کشید.

مهرماه 1341 آغاز دوران جنگ فکری، روانی، تبلیغاتی گسترده معنویت طلبی، عرفان، انسان طراز اسلام از یک طرف و مجموعه جریانهای ضد معنویت و ماده گرایانه و قدرت طلب شدن از طرف دیگر، تا قرنها ادامه خواهد یافت. این درگیری و تضاد در اشکال مختلف خود را ظاهر خواهد کرد و در هر حال جنگ ادامه می یابد ولی از بین نمی رود. همچنان که خداوند فرمود: «یریدون لیطفئوا نوراللهِ بافواههم واللّه متم نوره و لو کره الکافرون»(2)

گفتمان نهضت اسلامی جامع تر، عمیق تر و انسانی تر از نهضت ها و انقلاب های دیگر در قرون معاصر بود. زیرا انسان و ویژگی های آن را هدف قرار داد و از یک سویه نگری و تحلیل های تک بعدی، تکیه بر امور مادی و لذت و رفاه خودداری کرد.

«این انقلاب بر پایه اصول مستحکمی بنا شد، هم اجرای عدالت را مورد نظر قرار داد هم آزادی و استقلال را که برای ملت ها از مهمترین ارزشهاست هم معنویت و اخلاق را. این انقلاب ترکیبی از عدالت خواهی، آزادی خواهی و مردم سالاری و معنویت و اخلاق است، منتها این عدالت را نباید با آن عدالت ادعایی و موهومی که کمونیست ها در شوروی سابق یا در کشورهای اقمار خویش شعارش را می دادند، اشتباه کرد... این معنویت و اخلاقی را هم که انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی جزو اصول خود قرار داده است نباید با دینداری متحجر و ایستا در بسیاری جوامع اشتباه کرد.(3)»

اکثریت مردم ایران که از یک قرن گذشته مکتب ها و جریان های متعدد فکری و سیاسی را شناخته و تجربه کرده بودند، هیچ یک را در چارچوب اعتقادی و فرهنگی ندیدند، و لذا نتوانستند جایگاه، اعتبار و نفوذ قابل قبول و گسترده ای داشته باشند. رژیم پهلوی با ویژگی های وابسته غربگرا و ضد دین و با تکیه بر حمایت مشترک شرق و غرب نیز مروج تفکر ماده گرایانه فاسد و مبتذل بود.

محرم 1383ه ق برابر با خرداد 1342 تحول کیفی نهضت نمود بیشتری یافت و شعارهای دینی و حضور گسترده مردم از تمامی لایه ها و اقشار اجتماعی، تحول سیاسی بزرگی بود. قیام 15 خرداد 42 اگر چه به ظاهر سرکوب شد و رژیم شاه و کارشناسان آمریکائی، اسرائیلی و شوروی آن را پیروزی سرمایه داری غرب بر حرکت اسلامی با گفتمان جدید می دانستند.

مردم با الهام از اسلام رویکردی دنیایی، آخرتی، رویکردی مادی و معنوی، آزادی، دین، عدالت و قانون و در عین حال نفی سلطه شرق و غرب را دنبال و رضای خداوند را در راه انجام رسالت و وظیفه، طلب می کردند و شهادت در این راه را پیروزی و افتخار و نه زیان و خسران می دانستند.

در نتیجه وحدت مردم بدون توجه به وابستگی و تعلق به لایه بندیهای اجتماعی و تبعیت و اطاعت از رهبری که دقیقاً همین خواست و مسیر را داشت، قدرتی ایجاد کردند که ناشناخته و شکست ناپذیر شد. زیرا که قدرتهای مادی می توانند با قدرتهای مادّی مشابه مقابله و غلبه از آن جریانی است که امکانات و توان بهره گیری بهینه و بیشتر داشته باشد. امّا در مقابله با نیروهایی که علاوه بر ابزارهای مادی، از استعداد و توان معنوی برخوردار می باشند، در دراز مدت شکست و انهدام قطعی است. قرآن کریم می فرماید: «کم من فئة قلیلة غلبت فئة کثیرة باذن اللّه »(4) چه بسیار جمعیت ها و گروه های کوچکی که با اراده پروردگار بر جمعیت های بزرگ پیروز می شوند.

پیروزی انقلاب اسلامی پس از 16 سال مبارزه مستقیم و پی گیر و با پشتوانه مبارزات طولانی گذشته، نه تنها واقعه ای فوق العاده و غیر منتظره، بلکه واقعه ای عجیب و باورنکردنی در جهان بود. مردمی، بدون حمایت دولت های خارجی، بدون امکانات فوق العاده مالی و سلاحی، در مقابله با هشتمین ارتش و پنجمین دستگاه اطلاعاتی جهان، با سلاح ایمان و معنویت و رهبری دینی و معنوی پیروز شدند.

 

معنویت گرایی و گفتمان سیاسی

در قرون معاصر رابطه دین و سیاست مهمترین گفتمان سیاسی بود. جریانی معتقد به جدایی آن دو و جریانی معتقد به همراهی دو مقوله مذکور در صحنه های سیاسی و اجتماعی می باشند و هر یک با دلایل خود سعی در خارج کردن دیگری از صحنه دارند.

طرفداران جدایی دین از امور اجتماعی و سیاسی، دو گروه با دو گونه استدلال می باشند. گروهی با این بیان که شأن دین بالاتر و والاتر از امور مادی و دنیایی است، لذا نباید با سیاست که به اینگونه موضوعات می پردازد مرتبط باشد. بسیاری از مذهبی های بی اطلاع و بعضاً فریب خورده، با این تفکر به گونه ای ناخودآگاه در خدمت حکومت های فاسد و مفسد و مجری استعمار بودند.

گروه دوم که اعتقادی به دین ندارند و یا شأن سیاست و امور اجتماعی را بالاتر از دین می دانند، معتقدند دین توانایی و صلاحیت دخالت در امور اجتماعی را ندارند. این گروه در قالب روشنفکران و نظریه پردازان اجتماعی مکتب سکولاریسم، ابتدا در اروپا و سپس به صورت وارداتی و تحمیلی در جهان اسلام، با معنویت زدایی از حکومت و جامعه ضربه سنگینی به جامعه بشری خصوصاً مسلمانان وارد کردند.

معنویت و عرفان مقولاتی نیستند که در تنهایی و تجرد و عدم مسئولیت اجتماعی شکل تکاملی خود را طی کنند، بلکه زمانی اخلاق و اخلاص و عبودیت تحقق و تجلی پیدا می کند که انسان در جمع و با عمل صالح خود را تزکیه و مرحله به مرحله بالا رود و با پالایش نفسانیات خود، معنویت را ارتقا و عرفان خود را تقویت نماید.

«بررسی موانع درونی استکمال نفس و چگونگی تعدیل آنها در جدال با نیروهای خیر، موضوع علم اخلاق است که، امام خمینی(ره) در آثاری همچون چهل حدیث به تفصیل از آنها سخن گفته است. مبارزه علیه موانع بیرونی (استکبار و استبداد) نیز در نظریه سیاسی امام خمینی(ره) متعلق به حوزه سیاست است، که از منظری اخلاقی بدان نگریسته می شود. اگر عمل صالح در علم اخلاق امام، مفهوم کلیدی به حساب آید، مبارزه سیاسی مصداقی است از مصادیق عمل صالح. در واقع مفهوم مبارزه و قیام فصل مشترک اخلاق و سیاست می شود و قیام علیه استبداد و دیکتاتوری، علاوه بر اینکه پدیده ای سیاسی قلمداد می گردد، خصلت اخلاقی نیز پیدا می کند. بنابراین رهایی از سلطه و سیطره دیگران به عنوان یک پدیده اخلاقی سیاسی در خدمت تحقق ماهیت وجودی انسان قرار می گیرد، و راه وصول به عشق مطلق را در سایه دولتی، که حاکمان آن علاقه ای به تحمیل نظرات و خواسته های نفسانی خود بر مردم ندارند، هموار می سازد. زیر بار ظلم رفتن مثل ظلم کردن، هر دو از ناحیه عدم تزکیه است.»(5)

 

 

معنویت گرایی و انقلاب

حکومت های ظالم و فاسد بزرگترین مانع تعادل و تکامل انسان و عامل تبدیل او به موجودی مادی و اسیر لذات و شهوات و وابسته به مفسدین می باشند. لذا مبارزه بر ضد آنها نه تنها برای شکستن موانع رشد انسانها ضروری است، بلکه برای نجات مفسدین و ظالمین نیز لازم می باشد زیرا که آنها را از سقوط بیشتر در انحطاط و فساد باز می دارد. بنابراین انقلاب برای همگان اعم از ظالم و مظلوم اگر تعقل و تدبر کنند عامل خیر و برکت و فلاح است. اگر چه متأسفانه معمولاً چنین برداشت و نتیجه گیری نمی شود.

مظلوم دیروز در موضع قدرت به استبداد گرایش پیدا می کند و ظالم می شود و انقلاب دیگری را زمینه سازی می کند و همچنان جریان «بیخود شدن» و «ماده شدن» و «انقلاب شدن» ادامه دارد!

به این دلیل ظلم و قلدری از ویژگی ها و خصلت افرادی است که بر اثر عدم تهذیب نفس و دوری از معنویت، نه صفت نظام و ملت ها و تمدن ها است. مقامات، مدیران و گردانندگان حکومت ها تعیین کننده وضعیت و عملکرد نظام می باشند، و این بر خلاف نظریه رایج و شایع است که تبلیغ و تدریس می شد که نظام ظالم، فاسد، مستبد و مستکبر می باشد. اگر چه افراد می توانند سازمان ها و مقررات و سیاست های ظالمانه تدوین و اجرا نمایند، که در آن صورت تصور می شود که نظام ظالم و فاسد است، در حالی که نظام واقعیت خارجی ندارند و افراد هستند که عمل می کنند و برآیند مجموعه عملکرد افراد به نام نظام، حکومت و تمدن عنوان می شود و در واقع نوعی تسامح در این تعبیر وجود دارد!!

مهمترین ویژگی انقلاب اسلامی دگرگونی نگرش به انسان، جامعه، سیاست و حکومت بود. از این رو تفکر سیاسی و فلسفه حکومت تحت تأثیر آموزه های امام خمینی(ره) دچار تغییرات زیادی شد.

به گفته کلیم صدیقی، متفکر مسلمان انگلیسی تبار، «مهمترین عامل موفقیت امام خمینی(ره) در سرنگونی سلطنت دودمان پهلوی و استقرار نظام بدیل، آلوده نشدن اندیشه و عمل ایشان به مفاهیم سیاسی مدرن بود. او هیچگاه در انتقاد از رژیم پهلوی به بحران های عمومی اردوگاه امپریالیسم اشاره نکرد و نه از واژه هایی مانند بورژوایی، الیناسیون اجتماعی، مدرنیزاسیون، افزایش انتظارات، ناسازگاری سلطنت با توسعه صنعتی، فقدان جامعه مدنی و تفکیک شدن قوا، که در زبان سیاسی نیروهای مارکسیست، شبه مارکسیست و ناسیونالیست مخالف شاه متداول بود، در رویارویی با رژیم بهره جست... ستمکار و ظالم بودن شاه، نوکری شاه برای اجانب و بی دینی او، سه محور عمده در حملات امام خمینی(ره) به رژیم شاه بود، که از مفهومی روشن و همه گیر برخوردار بودند.»(6)

 

 

خصلت های معنوی انقلاب

مقایسه اجمالی شعار انقلاب های مختلف معاصر و انقلاب اسلامی می تواند گویای تفاوتی عمیق و اساسی باشد. اهداف مادی، شعار مشترک انقلاب های معاصر بود به طوری که این ذهنیت شکل گرفت که انقلاب و دگرگونی کامل ساختار حکومتی و ایجاد نظامی جدید در واقع برای بهبود و توسعه اقتصادی، رفاهی و خدماتی است.

همزمان با حاکمیت این فرهنگ در جهان، انقلاب اسلامی با خصلت ها و ویژگی های خود تمامی معادلات و محاسبات و پیش بینی های متداول و متعارف جهان را بر هم زد. «انقلاب به نام خدا»، «انقلاب معنویت»، «انقلاب دینی» و «انقلاب مستضعفین» از جمله عناوینی است که ناظران خارجی و نظریه پردازان به این حرکت انقلابی در دنیای معاصر داده اند. آنچه به اختصار در این مقوله می توان گفت عبارت است از:

 

1. انقلاب برای خدا

حرکت های اجتماعی و سیاسی معمولاً برای رسیدن به اهداف گروهی، حزبی و قومی است. در این گونه حرکتها ملاحظات اعتقادی، معنوی و خدایی وجود ندارد. بهبود زندگی مادی، رسیدن به قدرت، غلبه بر مخالفین و رقبا اصلی ترین هدف احزاب و گروه ها می باشد، لذا در جریان فعالیت از هیچ گونه اقدامی و بهره گیری از هیچ گونه وسیله ای دریغ و کوتاهی نمی کنند. زیرا رسیدن به هدف مهمترین خواست آنها می باشد و به این دلیل است که گفته اند، هدف وسیله را مباح می کند! یعنی استفاده از هر وسیله ای برای رسیدن به هدف جایز و حتی لازم است.

عدم درک این واقعیت توسط غالب تحلیل گران خارجی، باعث برداشت های غیر واقع بینانه و پیش بینی های غلط در مورد انقلاب اسلامی شده است. ارائه نظریه هایی چون «عدم توسعه متوازن»، «پیشرفت و توسعه سریع اقتصادی»، «غربی سازی جامعه ایران» که معنای ضدیت انقلاب اسلامی با توسعه، علم و تکنولوژی را تداعی می کند، نمونه هایی از این گونه نظریه ها است.

«.... به عبارتی روانشناختی می توان گفت که آیت اللّه خمینی، اسلام و خداوند را جایگزین ایالات متحده به عنوان محبوب اصلی و نهادی شده مردم و رژیم ایران کرد.

شاه و آیت اله[خمینی] به لحاظ رابطه با غرب فرق زیادی با یکدیگر داشتند. هم شاه و هم روحانیت هر دو می دانستند که در دیدگاه ایرانیان نسبت به غرب نوعی دوگانگی بنیادین وجود دارد. شاه این دو گانگی را در برتری غرب می دید و لازم می دانست که ایران به عنوان یک دولت و ایرانیان به مثابه افراد، برای به حداقل رساندن این دوگانگی خصوصیات غربی را بپذیرند.

آیت اللّه خمینی با این دوگانگی به گونه ای متفاوت برخورد کرد، و برای برخورد با آن راه حل رضایت بخش تری در اختیار مردم ایران قرار داد. او نیز می پذیرفت که غرب به لحاظ علم، تکنولوژی، بهزیستی و اقتصادی بر ایران برتری دارد. اما استدلال می کرد این معیارها ناکافی و از لحاظ اخلاقی ورشکسته است. ایران و کلیه کشورهای جهان سوم زیر پرچم اسلام می توانند بر غرب برتری یابند.

مستضعفان... باید نوعی اخلاق اسلامی را در خود پرورش دهند. در این صورت در پرتو اسلام، اجتماعی از مؤمنان شکل خواهد گرفت و زندگی در آن برتر از هر چیز در غرب خواهد بود. ایرانیان بسیاری بودند که از فرمول آیت اللّه خمینی برای شکستن دیدگاه دوگانه خود نسبت به غرب و برون ریزی بیزاری خود نسبت به بیگانگان استقبال می کردند.»(7)

 

 

خلاصه یک تحقیق آماری

آنچه در زمینه علل و دلایل وقوع انقلاب در داخل و خارج کشور تاکنون به نگارش درآمده بر اساس دیدگاه ها و میزان آگاهی از مجموعه شرایط و ویژگی ها بوده است.

چندی پیش تحقیقی آماری مبتنی بر موضوعات مشخص و نظرات افرادی که غالباً در جریان انقلاب بوده اند صورت گرفته، که خلاصه ای از آن می تواند در تبیین موضوع، محققین را یاری نماید.

با جمع بندی انگیزه های مشابه و محدود کردن عناوین به جدول زیر می رسیم که به طور خلاصه سه انگیزه مهم فرهنگی اسلامی، سیاسی و اقتصادی را نشان می دهد.

انگیزه های دینی، اخلاقی، فرهنگی8/47%

انگیزه های سیاسی، اجتماعی5/32%

انگیزه های اقتصادی3/15%

سایر انگیزه ها4/4%

با تحلیل جدول فوق اصلیترین و مهمترین انگیزه مردم برای حضور و فعالیت در جریان انقلاب انگیزه های معنوی و دینی است.

علل سیاسی اجتماعی پس از عامل معنوی و با فاصله نسبتاً زیاد و پس از آن عامل اقتصادی انگیزه شرکت کنندگان در جریان انقلاب بوده است.(8)

 

 

2. بی اعتنایی به قدرت های مادی

از جمله سیاست های استعماری ایجاد رعب و وحشت از قدرت آنها و ضرورت تداوم حیات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی با وابستگی به آنها بوده است. به کارگیری انواع سلاح ها، روش های گوناگون کشتار و سرکوب، تهدید و در فشار قرار دادن مردم، بخشی از اقداماتی است که دولت های استعماری برای سلطه و استثمار انجام می دهند. غالباً کاربرد این روش در کوتاه مدت و بعضاً در بلند مدت مؤثر بوده است و مردم برای حفظ جان و زندگی خود به نوعی سکوت و سازش دست می زنند. در نتیجه دوران حکومت آنها در مواقعی طولانی و بسیار جابرانه و ستمگرانه می شود.

در جریان انقلاب اسلامی مردم اعتنایی به این شیوه و سیاست نداشتند و برای مقابله با ابزارهای مادی و سلاح های کشتار کننده و تهدیدهای مرعوب کننده، شیوه مقاومت، صبر و پافشاری برخواسته های خود را با تکیه بر شهادت طلبی انتخاب کردند و کلیه معادلات و محاسبات معمول در جهان امروز را بر هم زدند. به طوری که عملاً اینگونه سیاستها و اقدمات و کاربرد سلاح و کشتار تأثیر خود را از دست داد. و جهان را با پدیده ای جدید که سلاح های متعارف و شاید هر سلاح مادی قادر به مقابله با آن نیست، مواجه ساخت.

مجموعه شعارهای مردم در جریان انقلاب و تحلیل آنها گویای آن است که توجه به اهداف معنوی و بی اعتنایی به ابزارهای مادی امری واقعی و گسترده و بسیار مؤثر و کارساز بوده است.(9)

در جریان انقلاب و سال های کشتار کننده و تهدیدهای مرعوب کننده، شیوه مقاومت، صبر و پافشاری بر خواسته های خود را با تکیه بر شهادت طلبی انتخاب کردند و کلیه معادلات و محاسبات معمول در جهان امروز را بر هم زدند. به طوری که عملاً اینگونه سیاست ها و اقدامات و کاربرد سلاح و کشتار تاثیر خود را از دست داد. و جهان را با پدیده ای جدید که سلاحهای متعارف و شاید هر سلاح مادی قادر به مقابله با آن نیست، مواجه ساخت.

مجموعه شعارهای مردم در جریان انقلاب و تحلیل آنها گویای آن است که توجه به اهداف معنوی و بی اعتنایی به ابزارهای مادی امری واقعی و گسترده و بسیار مؤثر و کارساز بوده است.

در جریان انقلاب و سالهای پس از آن دولتهای استکباری تصویر دقیق و روشنی از تحول جدید در ایران نداشتند، لذا مقابله با انقلاب به شیوه های رایج و شناخته شده صورت می گرفت. شکستهای پی درپی و تحلیلهای غلط و رسواییها و تحقیرهای بزرگ آنها موجب شد تا فرهنگ انقلاب اسلامی و چگونگی مقابله با آن، در دستورکار و مطالعات و تحقیقهای آنان قرارگیرد.

پس از سالها بررسی و تحقیق و بعداز شکست انواع جنگهای سیاسی، تبلیغاتی، اقتصادی و نظامی سرانجام برای مقابله و مبارزه با موج گرایش روزافزون به اسلام انقلابی و فرهنگ معنوی آن، طرح استحاله فرهنگی را برگزیدند و در ستور کار خود قرار دادند.

 

3. به کارگیری سنتهای دینی

در مبارزات سیاسی اصول و روشهای خاصی متداول است که معمولاً گروهها و سازمانها با استفاده از آنها در رقابتها و حرکتهای سیاسی اجتماعی به کار می گیرند. در فعالیتهای قرون معاصر کمتر از امکانات و سنتها و روشهای مذهبی و دینی استفاده می شد. زیرا غالب حرکتهای سیاسی فاقد انگیزه و بینش الهی و معنوی و به طور کلی مبتنی بر خواسته ها و اهداف مادی و در مواقعی ضدیت با دین و ارزشهای آن بود. لذا مراکز دینی و سنتها و فرهنگ مذهبی کمترین نقش را در تحولات سیاسی و اجتماعی معاصر داشتند.

برای اولین مرتبه به شکل گسترده، مساجد، حسینیه ها، مجالس عزاداری، امامزاده ها، نیروهای فعال دینی و در رأس آنان روحانیون، حضور و نقش مؤثری در جریان انقلاب ایفا کردند. به طوری که برای همه کارشناسان، مقامات و مسئولین رژیم شاه و آمریکا کاملاً غافلگیر کننده و غیرمنتظره بود. زیرا که در گذشته کارکرد مراکز و سنتهای دینی صرفاً در ابعاد برگزاری مراسم و انجام عبادات فردی و تقویت رابطه فرد و خداوند، بدون تأثیر و نقش اجتماعی و سیاسی شناخته شده بود.

امام خمینی (ره) در استراتژی مبارزه، انقلاب و تداوم آن تأکید فراوانی بر حفظ و تقویت سنتهای معنوی و عرفانی و عزاداری داشت. سخنان مکرر وی در مورد دعاها و زیارات، توجه به جنبه های معنوی انسان و زندگی او، اهتمام جدی بر عزاداری و حتی گریه بر مصیبتهای وارده بر پیامبر و خاندانش نشاندهنده رهبری ویژه و استراتژی بدیع رهبری و تکیه بر نقطه قوت انقلاب و سرمایه اصلی مسلمانان خصوصاً شیعه می باشد.

بیان اینگونه مسائل برای بسیاری از غربگراها و یا ناآگاهان از مبانی عمیق معنوی و عرفانی و تأثیرات شگرف آن بر جنبه های مختلف زندگی انسان، اعم از فردی و اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، نامفهوم و غیرمتعارف و بعضاً غیرقابل توجیه بود.

«روشنفکر غربزده در امت اسلام، آگاهانه یا غیرآگاهانه نوعی تلاش و حرکت برای پایین آوردن اسلام درحد مذهبی سرسپرده و تسلیم برای تصورات غرب دارد که به معنای جدا شدن دائمی جوامع اسلامی، از اسلام و سلطه دائمی غرب و کفر بر اسلام است.»(10)

بنابراین انقلاب اسلامی چه از نظر شکل و چه از نظر محتوی با انقلابهای دیگر تفاوتهایی دارد که مهمترین آن بعد معنوی و عرفانی ناشی از انسان شناسی وحیانی آن می باشد.

 

بازتاب معنویت گرایی انقلاب اسلامی

از جمله اهداف و رسالتهای هر مکتب متعهد انتشار افکار، معیارها و ارزشهای خود و تلاش برای تحقق آنها در صحنه داخلی و بین المللی است. از این رو هر جریان فکری تلاش قابل ملاحظه ای برای صدور و انتشار فرهنگ و اصول خود به خارج از مرزهای حاکمیت خود دارد. بر این اساس «صدور انقلاب» یکی از اهداف انقلاب اسلامی بوده است.

دشمنان و معارضین تلاشهای زیادی برای جلوگیری از صدور انقلاب کردند و جمهوری اسلامی ایران نیز تاکنون هزینه سنگینی در این راه پرداخت کرده است، اما با وجود مشکلات متعدد، به دلایلی از جمله معنوی والهی بودن انقلاب گسترش اسلام و گرایش به ارزشهای آن به حدی است که نظام بین الملل را به طوری به چالش کشانیده که امروز محور بسیاری از استراتژیها و سیاستهای داخلی و بین المللی در جهت چگونگی دسترسی به راههای مقابله با موج گرایش به اسلام و دشمنی با جریانها، سازمانها و کشورهای مدافع آن می باشد.

در سمیناری که در پاییز 1368 در شهر استانبول ترکیه برگزار شده بود، «دانیل پایپس»(11) رئیس انستیتوی پژوهشهای سیاست خارجی آمریکا، وحشت غرب از تجدید حیات اسلام بعداز پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، و سرایت آن به سایر ملل مسلمان را این گونه بیان می کند:

«آمریکا نخواهد توانست با مسلمانها سازش کند، زیرا آنها نه تنها قصد دارند ما را به لحاظ نظامی از خاورمیانه بیرون برانند، بلکه از جهت فرهنگی نیز چنین قصدی دارند... ما نمی توانیم با آنها همزیستی مسالمت آمیز داشته باشیم. زیرا ما با آیت ا... خمینی هیچ نقطه مشترکی نداریم... ما تا ده سال پیش حساسیت خاصی نسبت به اسلام نداشتیم، اما امروز این طور نیست و همه ما نسبت به این پدیده جدید در ایران و برخی از کشورهای دیگر باید با حساسیت بیشتری برخورد کنیم. امروز مسلمانان به ایران نظر دارند و از آن الگوبرداری می کنند. امروز ایران به مثابه یک آزمایشگاه است، اگر این تجربه موفق شود، جسارت مسلمانان کشورهای دیگر هم بیشتر خواهد شد... مسلمانان دنبال این هستند که اسلام را به عنوان یک مکتب کامل ارائه نمایند، اما برای ما قابل تحمل نیست»(12)

از اینگونه مطالب که به صراحت گویای دشمنی، توطئه، تبلیغ منفی، مقابله مستمر و همه جانبه می باشد، به اندازه ای است که می توان چندین جلد کتاب تدوین کرد، ضمن آنکه اقدامات مخفی و علنی آنان در جنگ مستقیم و غیرمستقیم و همه جانبه، به اندازه ای می باشد که اکنون در تمامی جهان به صورت اصیلترین و مهمترین مباحث سیاسی و بین المللی درآمده است. این اظهارات و اقدامات گویای آن است که رویکرد به ابعاد ارزشی و معنوی و آثار گسترده آن بیش از آن است که ما اطلاع داریم. زیرا حجم دشمنی و هزینه های آن تابعی از میزان احساس خطر و تهدید می باشد. اگر ایران مورد انواع تهاجمات و توطئه های داخلی و خارجی و فتنه های تحریف گران و فرصت طلبان قرارنمی گرفت، باید در اسلامی و مردمی بودن و ضدیت بنیادین آن با کفر و مادیت جهانی شک و تردید می شد.

امروز ملتهای اسلامی و در رأس آنان ملت فلسطین پس از یک قرن مبارزات متکی بر ناسیونالیسم، سوسیالیسم، لیبرالیسم و سکولاریسم به این نتیجه رسیده اند که تمامی مکتبهای مبتنی بر ماتریالیسم و ماده گرایی برای آنان ثمری جز تداوم سلطه، نابسامانی، عقب ماندگی و وابستگی ندارد. هرچند در پوشش توسعه، آزادی، صلح و حقوق بشر باشد به جرأت می توان گفت، بزرگترین موفقیت دنیای غرب صدور فرهنگ، ارزشها و معیارها و اصطلاحات مادی خود به دیگر مناطق جهان و بزرگترین ضربه انقلاب اسلامی بر بی ارزشی و بی اعتباری فرهنگ و تفکر مادی غرب بوده است.

«جهان امروز دچار توهمی از مفاهیم «توسعه» و «پیشرفت» شده است. در حقیقت رفتار بشر نسبت به دیگر همنوعانش هیچگاه حیوانی تر از امروز نبوده است. تمدن غرب بشر را به نابودی کامل سوق می دهد، و قدرت جهانی کفر امروز بیش از هر موقع دیگری است. انقلاب اسلامی ایران به منزله شکست قدرت جهانی کفر به دست اسلام محسوب می شود. این وظیفه از طرف خداوند تنها بر عهده امت مسلمان گذاشته شده است تا بشریت را از سلطه کفر نجات دهد. تنها از طریق یکپارچگی نهضت جهانی اسلام می شد بشر را به مقام و فضیلتی که خداوند به او داده است تا در زمین خلیفه و جانشین او گردد، رسانید.»(13)

اگر تا چندی پیش دین، معنویت و اسلام در محاسبات سیاسی و بین المللی نقشی نداشت، اکنون به صورت پدیده ای شایع و جدی مورد مطالعه مراکز تحقیقات استراتژیکی دنیا در آمده است. اگر بنیادگرایی زمانی بر ضد نهضت اسلام به کار می رفت، اکنون به صورت جریانی فراگیر در غالب ادیان در آمده است. زمانی که فقط شیعه به عنوان جریان انقلابی شناخته می شد، امروز سایر مذاهب اسلامی افراطی تر از شیعه معرفی می شوند!

امروز اسلام شناسی، شیعه شناسی و آموزش زبان فارسی و عربی در بسیاری از کشورها بخشی از مطالعات ضروری سیاست خارجی و امنیت ملی در آمده است. زیرا جنبش های اسلامی در ابعاد اعتقادی(ایدئولوژیک) و عملیاتی(استراتژیک) و منطقه ای و بین المللی نقش مهمی ایفا می کنند. به علاوه موقیعت «ژئواستراتژیک» جهان اسلام ایجاب می کند که غرب در این مورد با دقت و مطالعات بیشتری عمل کند.

«انقلاب اسلامی ایران یک بار دیگر نشان داده است که جهاد و شهادت روش های اصلی و ضروری برای مقابله با قدرت کفر می باشد. زمانی که امت یا هر بخش از آن به جهاد بپردازد و مسلمانان از شهادت نهراسند[نظیری آنچه امروز در فلسطین می گذرد]، آنان می توانند بر کفر که از لحاظ اصول فنی و تعداد بر آنها برتری دارد، پیروز شوند. ]همچنان که در جنگ تحمیلی عراق و متحدانش بر ضد جمهوری اسلامی ایران واقع شد.]

انقلاب اسلامی ایران فساد نشأت گرفته از غرب را به تقوا تبدیل کرده است و این موضوع به بهترین وجه در زندگی جوانان و زنان مسلمان مشهود است.»(14)

در یک جمع بندی کوتاه و با توجه به واقعیت های جهان می توان گفت که ابعاد معنوی، الهی و وحیانی انقلاب اسلامی تحولات فکری عمیقی را در سطح داخلی و بین المللی به وجود آورد. به طوری که مطالعه پیرامون مذهب و نقش آن در صحنه های سیاسی و بین المللی و در جنبه های فردی و اجتماعی و بهره گیری از آن در سیاست های مختلف، علیرغم دو قرن تلاش برای منزوی و مطرود کردن مذهب در دستور کار سازمان ملل، یونسکو و سازمان های ملی و بین المللی در آمده است و دیگر شعارهای ضدیت علم و دین، فردی و بی نقش بودن آن و حتی جدایی دین و سیاست از نظریه های سیاسی و جامعه شناختی خارج شده است.

 

دکتر افتخاری:

انقلاب ها را با توجه به اهداف و رسالتی که برای خود قائل هستند، می توان به دو دسته کلی تقسیم کرد:

اول: انقلاب های ناظر بر وضعیت مادی

دوم: انقلاب های ناظر بر وضعیت معنوی

در حالی که گونه نخست از انقلاب ها، تحول وضعیت موجود به منظور بهبود وضعیت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و یا فرهنگی شهروندان را مد نظر دارند؛ دومین دسته نگرشی متفاوت را اتخاذ کرده، با تعریف اهداف فرامادی چون بسط ارزش هایی خاص، یا تحقق الگوهای ویژه ای از زندگی و مفاهیمی از این قبیل که جنبه کیفی دارند، به امر انقلاب اهتمام می ورزند. البته باید توجه داشت که گونه شناسی بالا ناظر بر «ایده آل تایپ ها» (مطابق گفتمان و بدی) است و در عالم خارج معمولاً گونه های ترکیبی ای وجود دارد که غلبه در آن یا با «مادی گرایی» و یا با «معنویت گرایی» است. از این منظر می توان نسبت منطقی بین این دو مقوله را عموم و خصوص من وجه ارزیابی کرد. بدین معنا که برخی از انقلاب ها با انگیزه ها و رسالت «معنویت گرایانه» به وجود می آیند و برخی خیر. همچنین می توان اظهار داشت که ضرورتاً معنویت گرایی یا مادی گرایی به انقلاب منتهی نمی شود، در حالی که می توان تصویری از هر دو مقوله نیز داشت.

اما در ارتباط با انقلاب اسلامی ایران، چنین به نظر می رسد که شاهد تحقق الگویی خاص در بحث حاضر می باشیم که من از آن به «الگوی تلفیقی» یاد می نمایم. در این الگوی تلفیقی، ارتباط دو حوزه مورد نظر به شکل اقماری برقرار می گردد. به این صورت که ساختار انقلاب اسلامی را می توان به دو ساخت اصلی تفکیک کرد:

اول: ساخت مرکزی که مشتمل است بر ارزش های عالی اسلامی.

دوم: ساخت پیرامونی که مشتمل است بر ملاحظات و اهداف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی.

از این منظر هدف نخستین انقلاب اسلامی، ارتقای روح انسانی و تربیت الهی اوست تا از این طریق فضای معنوی مورد نظر اسلامی پدید آید. در این سطح، «اسلام» مد نظر است و غیر از آن هیچ عاملی مورد توجه نیست. معمار انقلاب اسلامی، حضرت امام(ره) در تحلیل این سطح از انقلاب اسلامی است که اظهار داشته اند: «ما که نهضت کردیم برای اسلام نهضت کردیم. جمهوری ما جمهوری اسلامی است... نهضت برای اسلام همان دنبال نهضت انبیاء است»(صحیفه نور، ج 1، ص 115) اگر در گفتمان سیاسی امام(ره) مشاهده می شود که قدرت مورد نقد قرار می گیرد و ارزش آن به چالش فراخوانده می شود، از همین منظر قابل فهم است؛ چرا که به گفته ایشان، مردم نه برای اقتصاد و یا قدرت قیام نکردند، بلکه قیام کردند تا اسلام حاکم بشود. کلام امام(ره) تصریح دارد آنجا که در نقد حکومت محوری می گویند:«عهده دار شدن حکومت فی حد ذاته شأن و مقامی نیست، بلکه وسیله انجام وظیفه و اجرای احکام و برقراری نظام عادلانه اسلام است.»(ولایت فقیه، ص 59)

البته این تنها یک چهره از انقلاب اسلامی است که معرّف «معنویت گرایی» است و چون در ماهیت آن تأمل می نماییم، چهره دیگری برای ما آشکار می شود که ناظر بر ملاحظات مادی است. بر این اساس می توان ادعا کرد که حضرت امام(ره) آرمان گرای افراطی ای نبودند که صرفاً به مقولات معنوی توجه نموده و از واقعیت های زندگی جاری غافل باشند. برای همین است که سامان امور سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را به عنوان بعد دیگر انقلاب اسلامی مورد توجه و تأکید قرار داده و رژیم پهلوی را به خاطر فساد اجتماعی، وضعیت نامناسب معیشتی، نبود استقلال و اقتدار سیاسی و پایمال نمودن عزت و افتخار مسلمان پیوسته مورد هجوم قرار می دادند. تأکید حضرت امام(ره) بر این نکته که اسلام عزت، اقتدار، پیشرفت و نظم را به جامعه باز خواهد گردانید، حکایت از رسالت مادی انقلاب اسلامی دارد. در همین ارتباط ایشان فرموده اند:«من امیدوارم که حکومت اسلامی در ایران تشکیل بشود و مزایایی که در حکومت اسلامی هست بر بشر روشن گردد تا بشریّت بفهمد که اولاً اسلام چگونه است.... طرز اجرای عدالت به چه صورت است... این نوع حکومت سابقه ندارد.» (صحیفه نور، ج 3، ص 84). به عبارت ساده، انقلاب اسلامی جامع هر دو بعد مادی و معنوی بوده است. دلیل این امر نیز به تفسیر حضرت امام(ره) از اسلام بر می گردد که آن را دینی صرفاً «آخرت گرا» تلقی ننموده و معتقد بودند، اسلام آمده است تا «انسان سازی» کند و این کار را بدون توجه به «دنیا» به انجام نمی رساند. از این منظر انقلاب اسلامی رسالتی مضاعف(در قیاس با انقلاب های دیگر) دارد و آن اینکه، دنیا و آخرت پیروان خود را اصلاح کرده و می سازد. خلاصه کلام آن که انقلاب اسلامی اگر چه «معنویت گرایی» را در کانون خود دارد و از این حیث شبیه الگوی «انقلاب های معنویت گرا» می باشد، امّا نباید فراموش کرد که برای «بسط معنویت» اصلاح «وضعیت مادی» را به جد مد نظر دارد و در نتیجه «ارتقای معنوی» و «اصلاح مادی» را توأمان در درون خود دارد.

***

مصادیق و مدلول های معنویت گرایی متعدد و متنوع هستند که در یک تقسیم بندی کلی عبارتند از:

 

1 فردگرایی منفی:

به این معنا که «معنویت گرایی» به مثابه «انزواطلبی» و پرداختن به «خود» تفسیر می شود. این معنا از «معنویت گرایی»، از آن جا که فرد را از عمل اجتماعی مؤثر بازداشته و منفعل می سازد، امری نامیمون ارزیابی می گردد. البته حکومت های جائر متمایل به بسط چنین معنایی از معنویت گرایی در درون جامعه هستند تا بتوانند به بقای خود استمرار بخشند.

 

2 فردگرایی مثبت:

در این معنا «فرد» رمز اصلاح «جامعه» را در «اصلاح خود» دیده و لذا، با پرداختن به «خود» و «خانواده خود»، سعی می نماید، زمینه مناسب برای بسط ارزش های مورد نظرش و ارتقای سطح معنوی جامعه را فراهم آورد. این نگرش اگر چه حکومتی نیست، اما از آنجا که ناظر بر «عمل اجتماعی» است، مفید بوده و در تحقق «معنویت» مؤثر و مفید است.

 

3 دولت گرایی:

در این سطح ایجاد فضای معنوی و بسترسازی برای تعالی فرد و جامعه در دستور کار سیاسی قرار گرفته و معنایی خاص از «دیانت و سیاست» پدید می آید که در ارتباط مستقیم با دولت است. توضییح آن که دولت ها را می توان به دو دسته کلی تقسیم کرد:

اول: دولت های کم مسئولیت که صرفاً متولی سامان بخشی به دنیای مردم هستند.

دوم: دولت های پر مسئولیت که افزون بر اصلاح معیشت شهروندان، دغدغه «کرامت» و «تعالی» او را نیز دارند. بر این اساس، دولت های پر مسئولیت از جمله مصادیق «معنویت گرایی» می باشند که در عرصه سیاست و حکومت تجلی دارند. به عنوان مثال، زمانی افلاطون با وارد نمودن اصل «تربیت» در جمله وظایف حکومت، باب این گونه از ملاحظات را گشوده و اندیشه یونانی با مفهوم «دولت پر مسئولیت» آشنا شد. تلقی ای مشابه از «دولت» در حوزه اسلامی وجود دارد که حکایت از «مسئولیت» آن در قبال دنیا و آخرت مردم دارد. از این حیث می توان چنین اظهار داشت که «معنویت گرایی» در این سطح «مصداق بارز» خود را می یابد. البته نباید فراموش کرد که مفهموم محوری در این بحث «مسئولیت» و نه «اجبار» و یا «قدرت» است، که بحث دیگری را می طلبد.

***

با توجه به سطوح سه گانه ای که ذکر شد، اینجانب بر این باور هستم که اگر چه آموزه های انقلاب اسلامی در هر سه سطح تأثیرگذار بوده، اما وجه مهم و بارز آن به «دولت» و «حکومت» مربوط می شود.

طرح مفهوم «حکومت دینی» در قرن بیستم و بیست و یکم، محور اصلی تأثیرات معنویت گرایانه انقلاب اسلامی را شکل می دهد. در واقع مقابله با جریان حاکم و شتابنده «سکولاریزم» که می رفت، دین را در حاشیه زندگی اجتماعی قرار دهد، ثمره مبارکی است که به واسطه انقلاب اسلامی رخ داد و در نتیجه آن دین در عرصه سیاست و حکومت باقی ماند. اگر حساسیتی نسبت به جمهوری اسلامی ایران نیز وجود دارد، ناظر به همین بُعد است و رسالت ما نیز در همین محور معنا می یابد. از این منظر انقلاب اسلامی خدمتی به «دین» و نه اسلام تنها نمود و آن اینکه، نگرش قایل به ضرورت خروج دین از عرصه سیاست را به چالش فراخواند و از سیطره به منازع آن جلوگیری نمود. به این ترتیب انقلاب اسلامی پیامی چند لایه را از بُعد معنوی، بیان داشته است. پیامی به این شرح:

 

اول در بُعد داخلی:

عالم درون مان را بر اساس اصول دینی، سامان بخشیده و فردی موحِّد باشیم.

روابط اجتماعی مان را بر معیارهای ارزشی انسانی سامان بخشیده، با یکدیگر رفتاری عادلانه داشته باشیم.

نظام سیاسی مان را بر پایه اصول دینی و متناسب با جهان معاصر، طراحی نموده و الگویی برای دیگران باشیم.

 

دوم در بُعد خارجی:

نسبت به وضعیت همنوعان و هم کیشان خود بی تفاوت نبوده، در پی ایجاد صلحی پایدار و واقعی باشیم.

از دعوت به اصول حق و پذیرش تجارب مثبت دیگران، غافل نشده و به الگوی همکاری مؤثر نایل آییم.

ضمن احترام به استقلال و عزت دیگران، در پاسداشت از عزت و استقلال خود کوشا باشیم.

التزام عملی به اصول شش گانه بالا، می تواند تفسیر عینی ما از «معنویت گرایی اسلامی» برای جهان معاصر باشد.

 

دکتر عیوضی:

تعریف معنویت گرایی در چارچوب گفتمان سیاسی منوط است به توضیح دو نکته اساسی:

اولاً تعریف سیاسی و گزینش شکل مثبت، سالم در جهت هدایت جامعه به سوی صلاح. در واقع دو نوع تعریف برای سیاست وجود دارد سیاست منفی و غیر مشروع که کمال و ارزش محسوب نمی شود و در نهایت به حاکمیت مادی اقلیتهایی بر جامعه منتهی می گردد. که قطعاً وجدان عمومی بشریت همواره در طول تاریخ با چنین سیاستمدارانی مخالف بوده و هیچگاه مشروعیت مردمی را به دست نیاورده اند. اما تعریف دوم از سیاست معطوف به سیاستی است که هدایت و صلاح جامعه و ملت را تحقق می بخشد، ارزشهای انسانی اساسی جامعه را که با مبانی فکری و عقیدتی مردم سازگار است تکامل می بخشد، از نظر شکل و محتوا هنجاری و اخلاقی عمل می کند، متضمن برنامه ای برای دفاع، اصلاح و هدایت جامعه می باشد و چگونه انتخاب حکومت گران و رهبران را مبتنی بر مصالح یک ملت تنظیم می نماید. سیاست از این منظر ناظر به انتخاب عقلانی معطوف به مصلحت مدتی ملت است.

ثانیاً باید توجه داشت موضوع سیاست اهداف سیاستمدار نیست، بلکه راههایی است که انسان را به هدفهای از پیش تعیین شده می رساند و با توجه به اینکه عمل سیاسی در ذات خود آزادی انسانها را باید ملاک قرار دهد لذا سیاست فرمانروایی بر انسانهای آزاد است نه بردگان وآنگهی سیاست مربوط به انتخاب عقلانی و آگاهانه و ارادی است لذا عمل انسان مجبور و در بند را عمل سیاسی نمی دانند ثالثاً ملاک انتخاب عقلانی مصلحت ملت و جامعه است و نه مصلحت خصوصی.

با این توضیح معنویت گرایی باید در چارچوب گفتمان سیاسی نوع دوم باشد گفتمانی که تمایل درونی همه ی انسانها و جوامع مختلف با هر نوع فرهنگ بومی را به سوی خود جلب می کند. معنویت گرایی یک مجموعه ای است مشتمل بر رهنمودهای علمی و عملی آسمانی برای برقراری یک نظام مدنی برتر و سعادت آفرین در جهان، و ایجاد مسیری امن و سالم برای سیر انسانها به سوی کمال و تقویت و تنفیذ بینش انسانها در ابعاد مادی و معنوی جهان هستی و در نهایت آماده سازی انسانها برای لقاءا... بر این اساس جایگاه وجود مصنوعی در چارچوب گفتمان سیاسی مانند وجود آب و نقش آن در حاصلخیزی زمین است هر چه آب شیرین با استفاده با برنامه و مداوم و خاک مناسب، آماده و حاصلخیز باشد محصولات فراوان و قابل استفاده به بار خواهد آمد و این دقیقاً همان چارچوب منطقی تعامل بین معنویت گرایی و گفتمان سیاسی است.

***

مطالعات تاریخی نشان می دهد فقدان معنویت در بین ملتها موجب شده است بین آنها و از سوی دیگر در بین ملت های مختلف جنگ های خانگی خونینی رخ دهد. توضیح اینکه، لشکرکشی ها و خونریزی ها، غصب حقوق مردم، بیرحمی، فساد، فحشاء، خشونت ها و... نشان از غلبه قدرت شمشیر بر معنویت داشته است، از سویی تجربه ای تاریخی نشان می دهد دوره هایی از تاریخ که در آن صلح، امنیت، اجرای قوانین، دفاع از حریم انسانیت و بشر دوستی حاکم بوده است از پشتوانه معنویت برخوردار بوده است. دلائل مستندی وجود دارد، دلالت بر اینکه تمام تمدن های کهن بر اساس عقاید دینی استوار بوده و از پشتوانه معنویت برخوردار بوده اند.

***

انقلاب حرکتی است مردمی، نوعی رفتار سیاسی خشونت آمیز که موجب تغییرات و دگرگونی های بنیادی در ساخت های مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و باورها و ارزش های حاکم می شود. هداف ابتدا از میان برداشتن نظام سیاسی و استقرار حکومت جدید است. انقلاب ها از حیث ساختاری سه رکن اساسی دارند: مردم، رهبری و ایدئولوژی. ایدئولوژی که به مثابه یک ارزش و یا یک نظام عقیدتی می باشد در صورتی می تواند در پیروزی انقلاب ها کار آمد باشد که با مبانی فکری و عقیدتی جامعه سازگار شود. مثلاً در جامعه اسلامی ایران اغلب مردم در ابتدای مبارزات خویش به ندرت توانسته انگیزه ای سیاسی شاه را درک کنند اما با تحریک ایدئولوژی دینی هویت خود را به دست آوردند و در این هنگام بود که تحت رهبری روحانین تنها راه نجات را تمسک به ایدئولوژی دینی دانستند و این ایدئولوژی محور ارزش ها، مبانی فکری و نظام عقیدتی انقلاب اسلامی ایران محسوب شد. در کل نیز می توان اذعان داشت یکی از مهم ترین ارکان انقلاب ها که وحدت و همبستگی مردم با رهبری را تضمین می نماید عنصر ایدئولوژی انقلاب می باشد. معنویت گرایی خصیصه ای است که در انقلابات سیاسی اجتماعی جزء ضروری به شمار می آید. که به قول گیرز برای درمان فشارها و ناسازگاری های فرهنگی، روان شناختی و اجتماعی به کار می رود. هر حکومتی برای جلب طرفداری و کسب مشروعیت چه در میان پایگاه اجتماعی ویژه خود یا در میان مردم سعی در تبیین ایدئولوژی برای توجیه مشروعیت خویش با بهره برداری از احساسات مردم و استفاده از وجوه معنوی آن دارد.

لذا تمامی انقلابات ضرورت با معنویت گرایی همراه هستند چرا که به همراه یک ایدئولوژی انقلابی به ثمر می رسند، لذا در شعارهای این قبیل انقلابات عنصر معنویت وجود دارد. لذا عنصر معنویت در ایدئولوژی های هر انقلاب به طور نسبی وجود دارد. از آنجا که انقلاب ایران بر مبنای ایدئولوژی اسلامی شکل گرفته است پس معنویت از ارکان مهم و یکی از بنیادهای اساسی انقلاب اسلامی است که با ویژگی معنوی با موج جدید معنویت گرایی در قالب پست مدرنیسم که منتج از مظاهر انقلاب های دیگر در جهان است تفاوت دارد.

امروزه معنویت گرایی تحت تأثیر زندگی ماشینی، گسترش و پیچیدگی غول آسای ماشین که در آغاز ابزاری در دست اراده انسان بود، انسان را ابزار خویش در آورده است می باشد، موج جدید معنویت گرایی در جهان امروز متأثر از این وضع می باشد.

انقلاب اسلامی ایران ماهیت دینی دارد که مبتنی بر پذیرش دین، تأکید بر ورای طبیعت و اموری غیر مادی دارد. اگر فرض کنیم مبانی معنوی سایر انقلابها که متأثر از ایدئولوژی ها شکل گرفته است و بر پایه و شعارهایی چون آزادی، عدالت خواهی، حق حاکمیت مردم،.... قرار دارد، برای ایجاد زندگی بهتر و با این هدف تحقق یافته است، اما اهداف مورد نظر انقلاب اسلامی عبارت است:

1 از دگرگونی بنیادی در افراد برای طلب و تقاضای معنویت.

2 دگرگونی بنیادی در افراد برای زندگی بهتر از طریق دخالت دادن و به خدمت گرفتن دین و معنویت دینی انقلاب اسلامی به عنوان یک الگوی زندگی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و به مثابه یک راه حل تلقی شده است. بر اساس همین ماهیت معنوی

شهدای منصورون

شهیدغلامحسین صفاتی دزفولی
شهیدکریم رفیعی
شهید سید علی جهان آرا
شهید مهدی هنردار
شهید عزیز صفری
شهید سید نورالدین صفدری
شهید شیخ عبدالحسین سبحانی
شهید حسن هرمزی
شهید اسماعیل دقایقی
شهید سید محمدعلی جهان آرا