تحلیل های برگزیده
- مجتبی تهرانی
- فرارو
- عصر ایران
- عصر ایران
- تابناک
- مسیح مهاجری
- سید مرتضی نعمت زاده
- آفتاب
- منصورون
- علی مطهری
» بازدید دیروز: 473
» افراد آنلاین: 1
» بازدید کل: 793
شهید عزیز صفری
جمعیت منصورون در فاصله زمانی سال های 1351 تا 1357 همگام با ملت ایران و در مبارزه با رژیم وابسته شاه، هشت شهید سرافراز را تقدیم آرمان های دین و ملت کرد: شهید عزیز صفری از جمله این شهدا است. فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر. همچنین تعدادی از همرزمان شهید عزیز صفری در منصورون، از جمله شهیدان جهان آرا، بقایی و دقایقی، پس از انقلاب و در جریان حماسه آفرینی های ملت ایران در هشت سال دفاع مقدس به شهادت رسیدند که در ادامه با آشنا خواهیم شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
انّهم لهم المنصورون و انّ جندنا لهم الغالبون
چکیده ی زندگینامه ی برادر شهید عزیز صفری
در سال 1331 در خانوادهاي فقير و مذهبي در دزفول متولد شد. به قول مادرش 7 ماهه به دنيا آمد، گويي ميبايست زودتر بيايد تا زودتر بار امانتي را كه زمين و آسمان و كوه از حملش اظهار عجز كردهاند به دوش گيرد و چه نيكو امانت مسئوليت را بر دوشهايش احساس كرد و مردانه به سرمنزل مقصود رساند.
پس از متولد شدن تا 8 ماهگي هيچكس از خانواده انتظار زندهماندنش را نداشتند، چون فوقالعاده ضعيف و لاغر بود و به گفته مادرش فقط معجزهاي او را زنده نگاه داشت و 8 ماه پس از تولد حالش خوب شد شد و اميد ماندنش در دل خانواده قوت گرفت. مادرش ميگويد: «در 8 ماه اول عمرش هر لحظه انتظار رفتنش را داشتم، ولي خدا او را زنده كرد و در زماني كه هرگز انتظارش را نداشتم از جهان برفت. اميدوارم خدا قبول كند.»
پس از تولد عزيز خانواده فقيرشان يكدفعه متحول شدند و از فقر و پريشاني رها گشتند و همگي آشنايان ميگفتند كه عزيز نوزاد پربركتي بود، چون درست در زمان تولدش كه خانوادهاش به شدت گرفتار فقر و بدبختي بودند و پس از تولد عزيز، يكدفعه در عرض كمتر از 2-3 ماه علاوه بر آنكه از زير بار قرض رها شدند، وضعشان روز به روز بهتر شد تا داراي زندگي متوسطي شدند. به همين دليل عزيز محبوب پدر و مادر بود.
در دوران تحصيل شاگردي متوسط، بسيار باحوصله و متين بود. از كودكي صبر و متانتش مشخص بود. در دوران ابتدايي وارد جلسات مذهبي و روزهاي جمعه در دعاي ندبه شركت ميكرد.
در دوران دبيرستان فعاليت مذهبيش بيشتر شد و كمكم به فكر تغيير برنامههاي مذهبي شهر خويش برآمد و با بعضي از طلاب قم كه جهت سخنراني به شهرشان آمده بودند آشنا شد و اعلاميههاي امامخميني، راجع به قيام 15 خرداد و نوارهاي امام را مخفيانه پخش ميكردند.
عزيز به مطالعه علاقه زيادي داشت و به همين دليل زود رشد كرده و با وجود تبليغات فراوان رژيم خائن و خفقان حاكم در جهت جدايي جريانات مذهبي از سياست، عزيز به فكر تلفيق اين دو در جلسات مذهبي شهر برآمد و تلاش براي تغيير محتواي جلسات را آغاز كرد و به ياري خدا موفقيتهايي نصيبش شد.
در سال 48-49 با طلبهاي جوان و انقلابي به نام شيخ عبدالحسين سبحاني آشنا شد و اين آشنايي به رشد عزيز كمك بيشتري كرد.
در جريان جشنهاي ننگين 2500 ساله شاهنشاهي، عزيز و شهيد سبحاني با ياري گرفتن از عدهاي ديگر از جوانان مذهبي به فكر ضربه زدن به رژيم برآمدند و حركتي هرچند ناپخته، اما شجاعانه را برنامهريزي كردند و در آن شب سياه ظلم شاهنشاهي و خفقان ساواك به فكر ايجاد چند فقره انفجار و پخش اعلاميههاي «ايدئولوژيك - سياسي» بر عليه رژيم برآمدند.
به علت كمتجربگي و رعايت نكردن مسائل امنيتي و اشتباه يكي از همرزمان، قضيه لو رفت و عدهاي از اعضاي گروه سبحاني از جمله عزيز به همراه سبحاني شهيد به اسارت ساواك درآمدند.
عزيز به 6 ماه حبس محكوم شد و پس از 8 ماه بازداشت آزاد گشت و اين اولين تجربه مبارزاتي عملي بود. پس از آزادي، عزيز به درسش ادامه داد و پس از گرفتن ديپلم در انستيتوكشاورزي اهواز قبول شد و در اين مدت با تجاربي كه در زندان كسب كرده و دوستان جديدي كه يافته بود، مطالعات و كارهاي خود را گسترش داد و دوستان زيادي پيدا كرد.
عزيز پس از آزادي، يك بار ديگر دستگير شد ولي به علت مقاومت و قبول نكردن اتهامات وارده، پس از 18 روز آزاد و برخلاف انتظار ساواك اين اسارتها تجارب باارزشي بودند و باعث رشد و هشياري او ميشدند و چهره دژخيمانه رژيم و ساواك بيشتر برايش شناخته ميشد و ايمانش به مبارزه بيشتر و كينهاش به دشمنان خدا عميقتر ميشد.
به خصوص با مطالعه جزوهها و كتابهاي گروههاي مخفي بيشتر به لزوم تشكيلات زيرزميني واقف و به همين دليل با عدهاي از برادران در سال 54 به علت ضرورت، تشكيل يك گروه چريكي را دادند تا با منجسم كردند برنامهها و رشد مبارزه مسلحانه رسالت خويش را انجام بدهند و از اين زمان فعاليت عزيز بيشتر شد و با تمام قوا در پي انجام اين وظيفه بود.
يكي از برادران كه با وي هم تيم بوده است، جريان آن روزها را اينچنين شرح داده است: «عزيز با روحي بزرگ و سرشار از محبت به مومنين و خشم و كينه به دشمنان اسلام بود «اشداء عليالكفار رحماء بينهم» (فتح -29). او در عين حال كه به برادران مهربان بود، انتقاد سازنده به آنها را فراموش نميكرد و هميشه تذكرات و انتقاداتش كه از روي دلسوزي و صلاح بود و از نهاد انقلابيش برميخاست به دل برادران مينشست و از او ميپذيرفتند، زيرا نحوه امر به معروف و نهي از منكر را به خوبي دريافته بود. از انتقاداتش به گروه هميشه بهره ميبرديم و در جهت پيشرفت كارها استفاده ميكرديم.»
وی می افزاید: «برادر عزیز، فردي بود كه در دل توده مردم شهرش جاي داشت و حتي مدت يكسالي كه مخفي بود و در حصن – خانه تيمي- زندگي ميكرد با وجود خطرات زياد، با مردم در تماس بود و دردهاي آنها را از زبانشان ميشنيد و مسائل و گرفتاريهاي مردم را احساس ميكرد.»
بالاخره در 17 ديماه در يزد مورد حمله مزدوران ساواك قرار گرفت، ولي مردانه دست به مقاومت مسلحانه زد. جريان درگيري او همراه با يكي از برادران همتيمش كه در زد و خورد نيز شركت داشته و پس از كشتن يك فرد رژيم، متواري ميشود.
از زبان يكي از همرزمانش چنين آمده است: «عزيز براي دادن اجارهبها خانه تيمي به سراغ صاحبخانه ميرود، از آنجا كه منزل تيمي مدتي مورد استفاده قرار نگرفته بود و صاحب آن نيز يكي از اقوام ساواكيهاي آن شهر بود به آنجا مشكوش شده و آن را بازرسي ميكنند و نشانههايي مييابند كه مويد خانه تيمي است و در آنجا مستقر ميشوند و همين كه برادرمان به آن محل رفته تا اجاره را پرداخته و خانه را تحويل دهد، پليس او را تعقيب مينمايد.»
وی می افزاید: «همين كه عزيز با پيچيدن در چند كوچه، تعقيب برايش محرز ميشود، به سرعت چرخ زده و به سمت آنها شليك ميكند. يكي از آنها را زخمي كرده و از مهلكه ميگريزد، اما از آنجا كه ساواك از جريان امر مطلع بود سريعا مامورين خود را در سراسر شهر بسيج ميكند و برادرمان از آنجا كه امكانات محلي نداشته به قصد خروج از شهر متواري ميشود، ولي در نزديكيهاي دروازه شهر مجددا درگيري رخ ميدهد كه برادرمان با شهامت و كينه انقلابي و عشق و اميد به خطر به رگبار آنها پاسخ ميدهد و همين كه گلولههاي تمام ميشود، زخمي و خونآلود بر زمين ميافتد.»
همرزمعزیز می افزاید: «او را به بيمارستان حمل كرده و شبانه به تهران منتقل ميكنند كه ديگر از او خبري به دست نميآيد. بعدا به ما خبر رسيد و در نشريات انقلابي نوشتند كه معاون ساواك يزد در اين درگيري كشته و عدهاي از مزدوران به هلاكت رسيدهاند.»
از خصوصيات بارز اين برادر علاوه بر صبر و متانت، تواضع و صميميت بود. با همه برادران و آشنايان متواضع و صميمي بود و با چهره بشاش و خندان به استقبال خطر ميرفت. در همه وقت نشاط و شادي در صورتش نمودار بود چه هنگام خوشي و چه هنگام گرفتاري و مصيبت، هيچگاه خدا را فراموش نميكرد، بلكه به حق به رضاي پروردگارش راضي بود و در برابر سختيها عقبنشيني نمينمود.
واقعا مصداق اين كلام مولا علي(ع) بود كه «مومنان غمشان در دل است و شادي و خوشي در چهرشان» و به همين دليل برادران از برخورد با عزيز لذت ميبردند.
عزيز در بين خانوادهاش نيز عزيز بود، چون هميشه به خود اتكاء داشت. به گفته مادرش هميشه در كارهاي خانه كمك ميكرد و به خصوص تمام كارهاي مربوط به خودش را شخصا انجام ميداد. عزيز هميشه به فكر دوستان و آشنايان بود و به صلهرحم عمل ميكرد، حتي در شرايط مخفي نيز تا حدامكان اين فريضه را انجام ميداد.
زندگي سادهاي داشت، از تجملات فراري بود و لباسي ساده ميپوشيد، اما هميشه تميز و واقعا نظافت را جزئي از ايمان ميدانست و هيچوقت براي ساده پوشيدن ژوليده حال نميشد، بلكه هم ساده ميپوشيد و هم تميز.
از خصلتهاي با ارزش ديگر او توجه به وضع زندگي برادران و خواهران و نيز اقوام و آشنايان بود و با ريزبيني خاصي كمبودهاي آشنايان را ميديد و تا حد امكان سعي بر رفع آنها ميكرد و طوري هم اين كار را انجام ميداد كه كسي كه به او كمك شده هرگز شرمنده نگردد.
يكي از دوستان عزیز تعريف ميكرد: «گاهگاهي كه به ديدنمان ميآمد چون احساس ميكرد از نظر مالي در مضيقه هستيم هيچ حرفي نميزد، ولي پس از رفتنش مقداري پول لاي كتاب مفاتيح پيدا ميكرديم و متوجه ميشديم كه اين كار عزيز است و نخواسته است مستقيما به ما پول بدهد.»
گرامی باد یاد و راه شهید عزیز صفری
انّهم لهم المنصورون و انّ جندنا لهم الغالبون
صدق الله العلی العظیم