تحلیل های برگزیده
- مجتبی تهرانی
- فرارو
- عصر ایران
- عصر ایران
- تابناک
- مسیح مهاجری
- سید مرتضی نعمت زاده
- آفتاب
- منصورون
- علی مطهری
» بازدید دیروز: 118
» افراد آنلاین: 2
» بازدید کل: 423
شعری از شهید صفاتی
غسال کوچه مان میگفت :
حیاط خانه ی من گهی سرخ بوده است
بربام حیاطم گه گاه،کبوتری می نشسته است
اما شکارچی بی رحم باغ من
بال سپید او را سرخ کرده است
به نام خدا
سروده ای از شهید غلامحسین صفاتی دزفولی
شهید غلامحسین صفاتی دزفولی به مردم مهر می ورزید وبه آنان شدیدا علاقه داشت، با مستضعفان مهربان بود و از هر گونه کمک به آنها دریغ نمی کرد،متقابلا از همان دوران طفولیت در برابر کسانی در صدد تضییع حقوق او بر می آمدند تمام قد می ایستاد و با هر وسیله ممکن ستمگر را سرجایش می نشاند.این ویژگی در بزرگی موجب ایستادگی او در مقابل رژیم شاهنشاهی گردید.با مردم مستضعف،همیاری و هم دردی می کرد.در زمان دانشجویی در کوره پز خانه ها و کارخانه های جنوب شهر تهران به کار کارگری می پرداخت.در قنوت نمازهایش به خصوص در ماه های منتهی به شهادتش می گفت:''اللهم الرزقنی شهادتا فی سبیلک "(پروردگارا شهادت را روزی من گردان).
بعد از پیروزی انقلاب ،دوستانش اشیا باقیمانده از او،کتاب های درسی،یادداشت ها و سروده های وی را به اینجانب تحویل دادند.در یک قطعه ادبی در خرداد ماه سال 1353به مناسبت سالگرد 15 خرداد سال 1342 که به سبک نو سروده بود،شهادتش را پیش بینی کرده بود.در این قطعه ادبی تلویحا شهادت خود را همانند کبوتری با بال و پر خونین ترسیم کرده است...پس من هم کبوترم من هم بالی غرق خون خواهم داشت.
به دنبال شهادت غلامحسین، غروبگاه هفتم بهمن ماه 1355،به منزلمان در آبادان یورش آورده مرا دستگیر و به ساواک بردند.صبح روز بعد از من بازجویی کردند و سپس به همراه سه مامور شهربانی با قطار به تهران منتقل شدم و بی درنگ به کمیته مشترک ساواک – شهربانی رفتیم و بلافاصله بازجوئی ها و شکنجه ها شروع گردیدو در اواخر بهمن ماه شبی سرزمینی پوشیده از چمن های با طراوت سرسبزی را که به وسیله شمشاد های مستطیل شکل مجزا از هم آراسته شده بود، ولی آنچه در خواب دیدم قابل وصف نیست ونظیرش را نه در فضای حقیقی و نه در فضای مجازی تاکنون مشاهده نکرده ام.در یک کلام من بهشت را در خواب دیدم.در این فضا، سه کبوتر پرو بال شکسته جهت پرواز بلند می شدند ولی پس از قدری پرش به زمین میخوردند.در مدتی که در بند2 زندان مشترک کمیته مشترک ساواک – شهربانی حضور داشتم.به علت اینکه در ابتدای بند2 اتاق شکنجه ای قرار داشت،شدیدترین شکنجه در آنجا انجام میگرفت.قفسه آهنی و سوزان افراد دستگیر شده به وسیله پریموس در داخل قفس به دستگاه آپولو همراه با شوک الکتریکی درآن اتاق قرار داشتند.ناله زندانیانی که شکنجه می شدند آزاردهنده بود و در تمام سلول های بند2 پخش می گردید.شکنجه زندانیان در مقطعی صورت میگرفت که باروی کارآمدن کارتر رئیس جمهور دموکرات آمریکا،فضای باز سیاسی اعلام شد و کشور های اقمار آمریکا میبایستی شکنجه کردن در زندانیان را متوقف می کردند. ولی علیرغم سیاست های اعلام شده رئیس جمهور آمریکا ما شاهد شکنجه افراد در کمیته مشترک از جمله خودم نیز بودم.تصور من اینست که در بازه زمانی بیستم تا بیست و چهارم بهمن ماه در شبانگاهها مهدی هنردار در اتاق شکنجه بند2 آن طور مورد شکنجه قرار گرفت که به شهادت ایشان منتهی گردید.جسد بی جان او را بدون آنکه به پزشکی قانونی ببرند و بدون صدور گواهی فوت به بهشت زهرا می برند و مخفیانه در قطعه 39 بهشت زهرا دفن میکنند.مدتها قبر ایشان مخفی بود.چند سال قبل با تلاش غلامرضا بصیرزاده معلوم گردید.جسد وی در اواخر بهمن بهمن 1355 به بهشت زهرا منتقل و در دفاتر بهشت زهرا به ثبت رسیده است.بنا براین، تحلیل این حقیر از شعر سروده شده توسط شهید غلامحسین و تعبیر خواب بنده در کمیته مشترک و رویت فضای خرمگون در خواب و پرواز سه کبوتر شکسته بالی که پس از هر بار پرواز به زمین میخوردند قابل تطبیق بر سه شهید منصورون شهید غلامحسین صفاتی دزفولی،شهید حسن هرمزی و شهید مهدی هنر دار می باشد و بهشتی که من در خواب دیدم موید آنست که آنان پس از شهادت مستقیما وارد بهشت برزخی شده اند.طوبی لهم،روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد.اینک شعر سروده شده توسط شهید غلامحسین صفاتی دزفولی در خرداد ماه سال 1353 به مناسبت سالگرد پانزدهم خردادماه سال 1342 از نظر مبارکتان می گذرد.
غسال کوچه مان میگفت :
حیاط خانه ی من گهی سرخ بوده است
بربام حیاطم گه گاه،کبوتری می نشسته است
اما شکارچی بی رحم باغ من
بال سپید او را سرخ کرده است
غسال کوچه مان می گفت:
این خانه گور بوده است، گور کبوتران سفید با بال سرخ بوده است
حال هم گه گاه، کبوتری سفید بر بام خانه ام لانه می کند
اما شکارچی بی رحم، بال سفید او را سرخ می کند
غسال کوچه مان میگفت:
شکارچیان همه بی رحمند
همه شان از آغاز که خانه ساخته شد، بی رحم بوده اند
او شکارچی
او هنوز در کمین گه است
او دیگر بار،بال او را به خون کشد
لیک دیگر نمی گذاریمش
او را دگردر خانه راه نمی دهم
او بال سفید کبوتران را سرخ میکند
او شکارچی دژخیم
چگونه بال سفید کبوتران عزیزم را،من به خون ببینم
من از دیدن خون کبوترانم بیزارم
من لانه کبوترانم را بر بام خانه ام خیر می دانم
من از شکارچی بی رحم باغ خود بیزارم
غسال کوچه مان می گفت:
صاحب اول این خانه، خود کبوتر بوده است
وتخم کبوتر را خود در این لانه کشته است
شکارچی سابق باغ،اول بال او را به خون نموده است
صاحب اول این خانه،این خانه را با کبوتران کشته ساخته بود
و با خون سرخشان اجسادشان را آب داده بود
آری خود نیز بانی این خانه بوده است
غسال کوچه می گفت:
صاحب اسبق این خانه خود کبوتر بوده است
و تخم او را کبوتری در این لانه کشته است
شکارچی سابق، بال او را نیز به خون نموده است
غسال کوچه مان می گفت
صاحب سابق این خانه نیز کبوتر بوده است
کبوتری جوان،
کبوتری که خونش را شکارچی بی رحم باغ تو ریخته بود
پس،
این خانه خون کبوتران خداست
این درهاش اجساد کبوتران خداست
پس،من هم کبوترم،من هم بالی غرق خون خواهم داشت
من این رسالت را از اجدادم به ارث برده ام
زیرا شکارچی،
آنهم،شکارچی دژخیم کوچه مان
همیشه قفس ما را نشان گرفته است.
این جلاد،این شکارچی دژخیم به کجاست
باید او را کشت،باید از تو بیزار بود.
او سیاه است،او جغد شوم باغ من است.
او جلاد کوچه من است
او دشمن من و لانه من است
زیرا غسال کوچه مان گفته بود.
غسال کوچه مان می گفت:
این خانه را صاحبش گران خریده بود.
پس من هم باید آن را گران بفروشم
و ز من هم گران می خرندش
ولی می گویم،
این خانه،فقط با کبوترش می فروشمش
کبوتری که بال او خونین است.