تحلیل های برگزیده
- مجتبی تهرانی
- فرارو
- عصر ایران
- عصر ایران
- تابناک
- مسیح مهاجری
- سید مرتضی نعمت زاده
- آفتاب
- منصورون
- علی مطهری
» بازدید دیروز: 118
» افراد آنلاین: 1
» بازدید کل: 517
شهید مهدی هنردار
جمعیت منصورون در فاصله زمانی سال های 1351 تا 1357 همگام با ملت ایران و در مبارزه با رژیم وابسته شاه، هشت شهید سرافراز را تقدیم آرمان های دین و ملت کرد: شهید مهدی هنردار از جمله این شهدا است. فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر. همچنین تعدادی از همرزمان شهید مهدی هنردار در منصورون، از جمله شهیدان جهان آرا، بقایی و دقایقی، پس از انقلاب و در جریان حماسه آفرینی های ملت ایران در هشت سال دفاع مقدس به شهادت رسیدند که در ادامه با آشنا خواهیم شد.
بسم الله الرّحمن الرّحيم
انّهم لهم المنصورون و انّ جندنا لهم الغالبون
چکیده ی زندگينامه برادر شهيد مهدي هنردار
مجاهد شهيد مهدي هنردار در خردادماه 1332 در خانوادهاي متوسط در كاشان متولد شد. دوران كودكياش را با حرارت و جوش فوقالعادهاي گذراند. بارها و بارها تا نزديكي مرگ رفت، اما خواست خدا اين بود كه او زنده بماند و مرگي شرافتمندانه و زندگيساز را با افتخار پذيرا شود.
پس از طي دوره دبستان و دوره اول دبيرستان وارد هنرستان صنعتي كاشان شد و در اواخر دوره هنرستان بود كه مجبور شد بيشتر وقت خود را صرف امور خارنواده و چرخاندن كار پدرش كند و به همين دليل نتوانست در حالي كه هنرستان را تمام ميكرد در كنكور دانشگاه قبول شود.
سال بعد در كنار كار فوقالعاده در بازار به خواندن دروس رياضي پرداخت و در امتحانات متفرقه آخر سال موفق به گرفتن ديپلم رياضي نيز شد.
روح پرتحرك و كمالجوي وي نميگذاشت كه او لحظهاي از زندگيش را به بيهودگي بگذارند. كار و تحصيل دو قطب جاذبهاي بود كه اين مرحله از زندگي او را تحتالشعاع قرارد اده بود، آنچه كه در حركت تكاملي او به دو قطب جاذبه علم و عمل تبديل شد و سرانجام در ميانه خطوط طيف آن خود خطي ابدي گشت.
مهدي در سال 1350 به دانشكده علم و صنعت وارد شد. ترم اول سال ورودش را با جديت خواند و نمرات خيلي خوبي هم در دروس دانشكده گرفت، ولي به زودي دريافت كه جامعه و زمانش نيازمند چيزهايي است كه در پرتو نمره خوب و مدرك علمي به آنها نميتوان رسيد و او در پاسخ به نياز زمانش بود كه حركتش را جهتي ديگر داد و در مسير جديدش هر روز بيش از پيش به ارزش خويش واقف شد.
حركتهاي آگاهانه او از مطالعه كتابهاي اجتماعي- سياسي و شركت در تظاهرات دانشجويي شروع شد. او با تمام وجودش در تظاهرات شركت ميكرد. تظاهراتي كه در آن زمان نميتوانست بيش از چند دقيقه ادامه پيدا كند و با حمله وحشيانه گارد از هم ميپاشيد. او و ديگر برادران دانشجويش در آن شرايط خفقانزا و شكننده با سنگ و آجر از گارد استقبال ميكردند.
در سالهاي اوليه تحصيلش دو بار به وسيله گارد دستگير شد، بار اول مدتي در اسارت رژيم بود و بار دوم بعد از تحقيقات مختصري آزاد شد.
با شناختي كه به دست آورده بود، بارها پيشنهاد و اصرار براي عضويت در يك سازمان مخفي را در سال 54-53 نپذيرفت. او ضعف ايدئولوژيكي و ايماني موجود در ميان مسلمانان را مايه بسياري از انحرافات تشخيص داده و از اين رو حركت جديدش را در اين راستا قرار داد و براي اين كار او غور در قرآن، نهجالبلاغه و صحيفيه سجاديه و ساير متون و نصوص اسلامي را به عنوان پايه و محور مطالعاتش قرار داد.
براين اعتقاد بود كه كسي كه ميخواهد در جامعهاش دست به تغييراتي بزند بدون شناخت درست از اعتقادات جامعه نميتواند چنين كاري كند. كساني ميتوانند در جامعه براي تعيين سرنوشت مردم قدمهاي نسبتا دور از اشتباهي بردارند كه نسبت به عقايد پيرامون خود شناخت نسبتا درستي داشته باشند.
و براي تحقق اين آرزو بود كه همراه با برادراني چون غلامحسين صفاتي دزفولي و افراد چند گروه ديگر اسلامي اقدام به سازماندهي تشكيلات اسلامي جديدي به نام «منصورون» كردند. مهدي همه نيرو و توانش را وقف اسلام و خدمت به مردم كرد. او صادقانه در اين راه قدم گذارد، «راه خدا».
او با وجود مشكلات زيادي كه به دليل ضعف جسمي پدرش خواه ناخواه برايش پيش ميآمد، كار اصلياش را لحظهاي ترك نميكرد.
او به طور منظم و بدون وقفه در تمام جلساتي كه ترتيب داده بود، شركت ميكرد و تجارب و دانشي را كه در مسير توحيدياش آموخته بود به ديگران منتقل ميكرد.
او نسبت به سرنوشت همه آنهايي كه با آنها رابطه داشت علاقهمند بود، اگرچه در كل، سرنوشت انسان براي او مطرح بود... متعصبانه ميخواست همه هدايت شوند.
او خود هدايت يافته بود، چرا كه در رود پاك افكار و ايدئولوژيها پس از غوطه خوردنها مسير اصلي حركت آب را يافته بود، «صراط مستقيم». راهي كه مشتاقان دريا در آن گام مينهند. دانش و آگاهي عميق وي درباره ماركسيسم باعث شده بود كه منحرفين در مقام مباحثه با او هراس داشته باشند.
راسخانه اعتقادش اين بود كه دشمنان خدا كه دشمنان مردم نيز هستند، قابليت دوستي و همپيماني با مومنان را ندارند. او از يكسو قرآن در وجود خودش فرياد ميكشيد كه: «يا ايهاالذين آمنو لاتتخذوا عدوي و عدوكم اولياء تنقون اليهم بالموده و قد كفرو بماجاءكم من الحق» (ممتحنه آيه 1) «اي مومنان، دشمنان خويش را دوست و همپيمان خود نگيريد كه – از اين طريق – با آنان رابطه مودت ايجاد كنيد، چرا كه اينان به آنچه كه حقاً براي شما آمده – دين خدا – كفر ميورزند.»
و از سوي ديگر فرياد مادرش، در گوشش بود، شيرزني كه آرزويش اين بود كه فرزندش جز در راه خدا و طريق اسلام چيزي فرونگذارد و به همين مناسبت در نامهاي كه در سال اول دانشكدهاش براي او فرستاده بود، جملهاي برايش نوشته بود به اين مضمون: پسرم اگر قرار است كشته شوي راضي نيستم جز در راه خدا باشد.
اين زن دلير و صبور پيش از آنكه مهدي متولد شود در يك زيارت حضرت معصومه سلامالله عليها از وي «پسري شجاع و ماندني» خواسته بود و امروز بايد به او تبريك گفت كه پسرش در شجاعت كمنظير بود و آنچنان كه او ميخواست ماندني شد. براي هميشه آنچنان كه آرزوي همه صالحان است.
مهدي هميشه سادهپوش بود و از اسراف گريزان بود، يك روز پدر مهدي به او ميگويد: مهدي چرا اين سر و وضع را داري، لااقل يك جفت كفش بخر و اين گيوهپارهها را بينداز دور. خصوصا دوبار پول به او داد و گفت: اين پول را سواي پولهايت دادم كه بروي كفش بخري، او ميگفت: اگر هنوز هم پول داريد بدهيد چون احتياج به پول زياد داريم (اشاره به پول براي مبارزه) و هر عيد كه خانوادهاش به او ميگفتند چرا لباس نميدوزي، در جواب ميگفت: «بود آن روز بر ما عيد مطلق / كه در جنبش درآيد پرچم حق.»
براي او انجام هيچكاري غيرممكن نبود، برادران همرزمش وقتي در كاري گير ميكردند او با چابكي و زرنگي گرهگشايي ميكرد و كار را با مهارت انجام ميداد. در كارها بسيار شجاع بود.
مهدي هنردار پس از دستگيري در روز 6 بهمن 55 در درگيري اصفهان بلافاصله به زير شكنجه برده ميشود و بيش از بيست روز زير شكنجه دژخيمان بوده و بالاخره در تاريخ 28/11/55 براثر شكنجههاي ددمنشانه رژيم منحوس پهلوي به شهادت ميرسد.
ياد اين شهيد مجاهد را گرامي ميداريم كه در اوج خفقان ظلمت و سكوت مسلط، پرچم خونين مبارزات تشيع را، نگذاشت فرو افتد و گامي ديگر به جلو برد.
گرامی باد یاد و راه شهید مهدی هنردار
انّهم لهم المنصورون و انّ جندنا لهم الغالبون
صدق الله العلی العظیم